𝐏𝐀𝐑𝐓 - 𝟑

105 25 0
                                    

با صدای زنگ روی اعصاب ساعت از خواب بیدار شد، شب افتضاحی رو گذرونده بود، استرس های بیش از اندازش حتی موقع خواب هم دست از سرش برنمیداشتن.

بی حس و حال از روی تخت بلند شد، و با قدم های سست به سمت دستشویی بیرون از اتاق رفت، نگاه گزرایی به کریس که پشت میز کامپیوترش به خواب رفته بود انداخت و پوفی کشید.

بعد از شستن دست و صورتش صبحانه ساده ایی خورد و به سرعت از خونه بیرون زد.

خوشبختانه یا بدبختانه تعطیلات کریسمس شروع شده بود و اکثر مغازه ها تا پایان تعطیلات باز نمیکردن.

افسوس بار آهی کشیدو نامیدانه به سمت اولین تعمیرگاهی که شانس آورد هنوز باز بود رفت.

بعد از نیم ساعت پیاده روی خسته کننده تو اون هوای سرد برفی زمستون، به تعمیرگاه رسید.

تعمیرگاه نسبتا بزرگ بود و از ماشین های مدل بالایی که اونجا بود حدس میزد حقوق خوبی به تعمیرکارها میدن.

نفس عمیقی کشید و با تمام اعتماد بنفسی که داشت، به سمت مردی که بنظر صاحب اونجا میبومد رفت و ادای احترام کرد.

-سلام، برای آگهی استخدام اومدم.

مرد که طرفای چهل و هشت سال میزد، نگاه بی تفاوتی به سر تا پای پوشیده شده ی شیومین انداخت و پرسید:سلام، پشت سرم بیا توی اتاقم...

وارد اتاق صاحب تعمیرگاه شد و روی صندلی نشست.

-ما اینجا پنج تا تعمیرکار داریم که راس ساعت هشت باید حاضر باشن، معمولا هم ده ده و نیم میبندیم، به صورت شیفتی هر هفته یکی مسئولیت شستن ظرف و نظافت رو به عهده میگیره، فقط هم یکشنبه ها تعطیلی داریم.

با لحنی خشک گفت و شیومین مشکلی با این قوانین نداشت:حقوق به چه صورته؟

-ماهی پونصد وون، خونت نزدیکه؟

-تقریبا آره.

-پیاده ای یا ماشینی چیزی داری؟

-نه پیادم

-چند سالته؟

با ترس آب دهنش رو قورت داد، نمیتونست سن واقعیش رو بگه، ولی اگه کارت شناسایش رو میگرفت به هر حال میفهمید که دروغ گفته.

-هفده سالمه، ولی فقط چند ماه به هجده سالگیم مونده.

مرد با همون چهره بی تفاوت پشت سرش رو خاروند.

-متاسفم پسر جون، خودت باید بهتر بدونی که نمیشه زیر سن قانونی کسی رو استخدام کرد.

با لحنی‌ ملتمسانه گفت:ولی من قبل از اینکه بیام اینجا، دو سال تو یه تعمیرگاه کار میکردم.

𝐕𝐈𝐆𝐈𝐋𝐀𝐍𝐓𝐄 𝐒𝐇𝐈𝐓Where stories live. Discover now