part3

162 53 21
                                    

با قدم‌های تند کنار مرد راه رفت و سعی کرد نتیجه‌ی کار‌هاش رو توضیح بده‌.
"روی چاقو یه اثر انگشت دیگه‌ام پیدا کردیم که متعلق به خانم لی جانگ می، همون خانم نظافتچیه."

از حرکت ایستاد. به طرف پسری که روز اول کاریش رو توی اون اداره تجربه می‌کرد برگشت و زمزمه کرد:
"الان کجاست؟"

دستپاچه بخاطر لحن عصبی نامجون کمی توی خودش جمع شد. جواب داد:
"توی فرمی که پر کرده فقط یه آدرس نوشته و ادعا کرده تلفن همراه نداره. بخاطر همین یکی رو فرستادیم درب خونه‌اش اما مشخص شد که آدرس اشتباهی داده بود."

کلافه دستش رو توی موهاش فرو برد و نفسش رو صدادار خارج کرد‌. به اندازه‌ی کافی توی اون روز اعصابش به‌هم ریخته بود.
"فهمیدین برای کدوم شرکت کار می‌کنه؟!"
"شرکت رویای سفید."

بی‌مکث جواب داد تا مرد روبه‌روش رو بیش‌تر از این عصبی نکنه‌.
"آدرسش رو برام بفرست."

سری به نشونه‌ی تایید تکون داد و "چشم" کوتاهی زمزمه کرد. به مسیر رفتن مرد نگاه کرد. آروم با دلخوری زمزمه کرد:
"یه تشکر خشک و خالیم نکرد."

پرونده‌ها رو محکم توی بغلش گرفت و مردمک چشم‌هاش رو یه‌دور چرخوند.
"از وقتی اومدم حتی باهم آشنا نشدیم و درگیر این پرونده شدم. یه خسته نباشید کوچیک مگه چه‌قدر سخت بود که نگفت."

توی خودش بود که با صدای نامجون از جاش پرید.
"پارک جیمین قراره تا آخر شب اونجا وایسی؟!"

آب دهنش رو قورت داد.
"دارم میام."

با قدم‌های بلند خودش رو به نامجون رسوند و از اداره خارج شدن. به طرف پارکینگ رفتن و سوار لکسوس مشکی‌رنگ نامجون شدن.
نامجون آدرس رو توی لوکیشن زد و حرکت کرد. آروم نگاهش به سمت جیمین چرخید. روی صندلی توی خودش جمع شده بود و با گوشه‌ی پرونده‌ی توی دستش بازی می‌کرد‌‌. کاملا مشخص بود که معذب شده. تا جایی که می‌دونست امروز اولین روز کاریش بود. اونا حتی با‌هم آشنا هم نشده بودن ولی پارتنر هم شده بودن. پارتنر بدترین شخص بخششون!
هیچ کس حاضر نبود پارتنر نامجونی بشه که همیشه بیش‌ترین و سخت‌ترین پرونده‌ها دستش بود؛ و جیمین برای روز اول زیادی کار کرده بود.
"اون پرونده‌ها از جونت باارزش‌ترن. خرابشون نکن."

جیمین دستپاچه پرونده‌ رو روی پاهاش مرتب کرد و عذرخواهی کوتاهی کرد.
اوه‌‌...! این قرار بود یه جمله برای از بین بردن استرس جیمین باشه اما انگار خراب کرده بود. مثل همیشه!
با رسیدن به ساختمون موردنظرشون فرمون رو چرخوند و ماشین رو پارک کرد‌. از ماشین پیاده شدن و به طرف ساختمون با طراحی زیبایی که نمایی کاملا آینه‌ای داشت رفتن.
وارد ساختمون شد و جیمین هم به‌دنبالش وارد شد اما با دیدن داخل ساختمون تک‌خند کوتاهی کرد. انگار بیرون ساختمون رو بهترین معمار‌ها طراحی کرده بودن و برعکس طراحی داخلیش رو به پسرخاله‌ی پنج ساله‌ی جیمین سپرده بودن.
هر چیزی رو می‌تونست نادیده بگیره جز فواره دستمال کاغذی شکل وسط سالن.
دوباره ریز ریز خندید که با نگاه ترسناک و عصبی نامجون خنده‌اش رو خورد‌. جیمین سعی کرد تا نگاهش به اون صحنه نیوفته تا دوباره مورد غضب نامجون قرار نگیره. وارد بخش موردنظرشون شدن و نامجون به طرف منشی رفت.
"لی جانگ می این‌جا کار می‌کنه؟"

"Abditory"Where stories live. Discover now