First Shot *'

1.8K 159 157
                                    

به نام خدا
با دستمال و صابون گلنار بیاید !

ژانر این پارت " BDSM"
______________________________________

صدای برخورد کفش های مردونه روی پارکت های چوبی راهرو تاریک میپیچید. پسر به سرعت روی زانوهاش نشست و تل خرگوشی رو روی سرش مرتب کرد.

دستگیره در با صدای جیر جیر حرکت کرد و پسر با اضطراب به زمین خیره شد و با دیدن یک جفت کفش مردانه مشکی به ارومی زیر لب سلامی داد.

مرد با ندیدن چهره پسرک کمی خم شد و چانه خوش فرمش رو اسیر دست هاش کرد.

_درس اولتو فراموش کردی پاپی؟

پسر در حالی که سعی داشت به چشم های مرد خیره نشه نگاهی به پنجره پوشیده شده با پرده ضخیم کرد.

+سلام
مرد نیشخندی زد و اینبار فشار انگشت های دستش رو بیشتر کرد

_پاپی کوچولو نگاهم نمیکنه؟

پسر به ارومی اجزای صورت مرد رو از نظر گذروند، با برخورد نوک کفش های سر مرد نگاه مظلوم و نگرانی به مردمک های تاریک مرد کرد.

+سلام ددی
مرد قه قه ای سر داد.

_حتما باید لمس بشی تا حرف بزنی؟ قوانین رو فراموش نکن کوکی چون دیگه انقدر نرم باهاش برخورد نمیکنم.

اشاره ای به پایین تنه پسر کرد ازش فاصله گرفت. تهیونگ، به ارومی به سمت پنجره قدم برداشت و به ارومی پرده رو کنار زد. پرتو های خورشید به زیبایی روی میز افتاده بودند. مرد با انگشت اشاره به پسر فهموند که جلو تر بره پسرک چهار دست و پا به سمت مرد رفت در حالی که طبق دستورات قبلی مرد تنها بات پلاگ و دامن کوتاه مشکی رنگی به تن داشت در همون حال مقابل مرد ایستاد. تهیونگ به ارومی انگشتش رو نوازش وار روی گونه پسر کشید.

_پسر قشنگم خیلی منتظر ددیش موند؟

جونگ کوک سری به دو طرف تکان داد که مرد به سرعت غرید:

_کلمات کوکی کلمات رو فراموش نکن بعد به ارومی انگشت اشارش رو به لب های پسر کشید

_نشنیدم صداتو پاپی

+خیر ددی ، شما هیچ وقت منتظرم نمیزارید
مرد لبخندی زد و انگشت اشارش رو داخل دهان پسر برد و روی زبونش کشید.

_افرین پسر خوب من
در کمال خونسری انگشتش رو روی زبون پسر فشار میداد و با لذت به چشم های خیسش نگاه میکرد.

_کوکی خورشید چشماتو اذیت میکنه؟
پسرک در حالی که سعی داشت گریه نکنه تا دوباره تنبیه نشه به لبخند یک طرفه مرد نگاه کرد و لب زد:

+بله ددی

_دلت برا افتاب تنگ نشده بود؟
قطره اشکی از گوشه چشم پسر به ارومی لغزید که قطعا از چشم مرد سیاه پوش دور نماند. مرد ظالمانه و با تن صدای بم سرش رو نزدیک گوش پسر برد.

𝓞𝓷𝓮 𝓢𝓱𝓸𝓽 𝓐𝓷𝓭 𝓘𝓭𝓮𝓪Where stories live. Discover now