02

105 31 2
                                    

دکتر هان : اقای جئون؟ فکنم منظورتون از اینکه ب همسرتون مرخصی بدم یه چیز دیگه بود؟ نع اینکه همسرتونو وردارین و برین!

جونگکوک پوکر فیس ب دکتر هان نگاه کرد و کمر و رون های جیمین و محکمتر گرفت.
جونگکوک : فک نمیکنم باید برای بردن همسرم از تو و اَمسالِت اجازه بگیرم!

دکتر هان : اما اقای جئون درمان همسرتون هنوز تموم نشده... درک کنید ایشون اضطراب زیادی رو تحمل کردن به علاوه‌ی اینکه شما کنارشون نبودین... این مشکل و بزرگتر میکنه.. لطفَــ.......

کوک ک از دخالتا و پرحرفیای دکتر هان ب ستوه اومده بود داد زد.

جونگکوک : دِ میگم ببند دهنتووو... خودم مشکلو فهمیدم خودمم حلش میکنم... وای ب احوالت اگه خاستی تو زندگیه منو همسرم دخالت کنی.......

جین پوزخندی زد و گفت.

جین : نع اینکه تو ب بعضیا اصلن اجازه نمیدی تو زندگی خودت و همسرت دخالت کنن جونگکوک... اصن اون عکسبرداری کوفتیت با اون فرد کوفتی هم ک میدونی کاملن کاری بود... کاملنننننن... جونگکوکاااا منو نخندون....

کوک سرشو برگردوند و با چشمای ب خون نشسته ب جین نگاه کرد.. شاید فکر کنید جین ترسید.. ولی باید بگم جین علارغم اینکه اون چشما رو خوب میشناخت.. خوب میدونست دلیلش چیه.. کوک از اون عکسبرداری کوفتی پشیمون بود و نمیخاست دوباره غلطایی ک کرده رو مرور کنه.. ولی جین رسمن ب اون غلطا اشاره کرد!!

نامجون ک وضعیتِ بیش از حد قرمز و دید بازوی جونگکوکو جین و گرفت و برد بیرون و بهشون توپید.

نامجون : میدونم چی فاکی ای شده ولی دیگه نمیتونم بشینم و ب خیال اینکه میتونید مشکلاتتونو حل کنید چاییمو بخورم... چون چاییم خیلی داغه و متاسفانه باید بشینم و ب حداقل نصف حرفاتون گوش بدم!! لعنتیا دوتاتون انگار میخاین اون یکی رو جر بدین... خب بدین ولی نع این شکلی!!!
جیمیناا برو پیش یونگی و هوسوک چون میترسم یونگی نتونه خودشو کنترل کنه و بره تو حلق هوسوک.!

جیمین ب جونگکوک نگاه کرد تا ازش اجازه بخواد. و وقتی کوک پیشونیشو بوسید لبخندی زد و از بغل جونگکوک پایین اومد و طبق گفته‌ی نامجون هیونگ رفت پیش یونگی و هوسوک.

نامجون مشتی ب صورت جونگکوک و ضربه‌ای با پاش ب ساق پای جین زد تا ب خودشون بیان بعد دستاشو بهم مالش داد تا برای مشت بعدی ب صورت بی نقص کراش و دنسنگ بی عقلش اماده باشه.

نفس عمیقی کشید و دستِشو ب کمرش زد و اون دستشو هماهنگ با هر کلمه‌ش تکون میداد.

نامجون : ببینید دیگه وجدانن دارین روانیم میکنین.. جین شی من میدونم کوک چ غلطی کرده ولی.. میتونم حس کنم واقعن پشیمونه. و تو کوک میتونی بهم اطمینان بدی ک از این ب بعد مواظب جیمین و کوچولوهاتون هستی؟؟

𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒕𝒂𝒕𝒖𝒔 𝒊𝒔 𝒈𝒓𝒂𝒚Where stories live. Discover now