-Part 4-

1.7K 176 2
                                    

جونگکوک یبار دیگه تو آینه به خودش نگاه کرد.یقه لباسشو مرتب کرد و موهاشو چک کرد.نمیخواست زحمتای رزی رو به باد بده.
موهاش به دو طرف باز شده بود و قسمتی از سمت راستش پشت گوشش انداخته باود تا به خوبی حلقه های آویزون شده به گوشش دیده شه و یجورایی دروغ بود اگه میگفت خوشش نیومده بود ازش.استایلش نبود ولی دوستش داشت.
کتشو پوشید و گوشی و کیف پولشو برداشت و به سمت پذیرایی رفت.جایی که جیمین منتظرش بود.
+اوه گااااد.عالی شدی کوک.جیمین تعریف کرد و به پسر کوچکتر لبخند خالصانه ای هدیه داد.کوک لبخند محوی زد و سوییچ هارو ازش گرفت چون جیمین قبل ازین تو پارکینگ بود.
+مرسدس؟(ماشین مورد علاقم)جیمین پرسید و جونگکوک سری تکون داد به سمت ماشین رفت .
جیمین هم پشت سرش حرکت کرد و سمت شاگرد نشست.کمربندشو بست و منتظر جونگکوک موند.پسر کوچکتر درحال صحبت کردن با یکی از خدمتکارا بود جیمین خواست از فرصت استفاده کرده باشه پس عکسی از پسر گرفت.
جیمین به پیج اینستاگرام کوک رفت و پستاشو نگاهی انداخت.خیلی وقت بود پستی نذاشته بود .یه یادداشت ذهنی برای خودش گذاشت که بعدا حتما بهش بگه که یه آپدیت از خودش بذاره.آخرین پستش برمیگشت به چهار ماه قبل.
کوک پیج اینستاگرام داشت اما زیاد فعالیتی نداشت توش .اما در واقع وقت اینکارارو نداشت.
جیمین بهش پیشنهاد داده بود که بذاره اون اکانتشو مدیریت کنه که گوک ردش کرد تا وقتی که خودش نخواد هیچی تو فضای مجازی نذاره.
-اوکی‌بزن بریم.کوک گفت و ماشین رو روشن کرد و از پارکینگ زد بیرون.
..
دو پسر به رستوران رسیدن و با دیدن رستوران خالی از اخمی روی پیشونی کوک نمایان شد.قرار بود تهیونگ نفهمه که اون کیه !پس چرا هیچکی اونجا نبود.
+همه اینجارو برای شما دوتا رزرو کردم. جیمین لبخندی زد و با استرس به کوک نگاه کرد.پسرکوچکتر سری تکون داد و از ماشین پیاده شد و کتشو مرتب کرد.
کوک دور و برشو نگاه کرد .لامبورگینی چند متر اون طرف تر از ماشینش پارک بود.مردی‌خوش پوش با لباس آبی ازش پیاده شد و مردی دیگه هم باهاش بود .اون مرد همونی بود که کوک باهاش قرار داشت. موهاشو به عقب شونه کرده بود که به خوبی پیشونیشو به نمایش میذاشت.جیمین به پشت کوک ضربه ای زد تا از هپروت خارج شد دیگه زیادی خیره شده بود.کوک با صورت بی حسی به سمتشون رفت.
•کیم نامجون.مرد معرفی کرد و کوک سری تکون داد .نامجون الان میدونست برادرش با کی قرار داره.
-پارک جیمین .جیمین خودشو معرفی کرد و سعی کرد تتوی تاجی که روی دستش بود رو بپوشونه  یه لحظه فراموشش کرده بودش امیدوار بود کسی متوجهش نشده باشه.
تهیونگ در تمام مدت ساکت بود و با چشماش کوکو برانداز میکرد.
خوشتیپ.تهیونگ تو ذهنش گفت و به جزئیات جونگکوک توجه کرد.چشماش واقعا زیبا بود.میتونست تو شب چشماش گم بشه.اما اون چشما بی حس بودن.همین تن تهیونگو لرزوند.تهیونگ سرشو بالا آورد و سوپرایز شد وقتی به پسر رو به روش نگاه میکرد.اون اصلا گیجش نمی‌کرد.
•تهیونگا!نامجون تهیونگو صدا زد.ته هومی گفت و به برادرش نگاه کرد.
•من دارم میرم جیمین مراقبته تا وقتی کارت تموم شه.نامجون گفت و تهیونگ سری تکون داد.
-بهتره اول بریم داخل بعدش.جیمین گفت و دو پسرو به داخل رستوران هدایت کرد.
فقط یکی از میزهای رستوران تزئین شده بود .پارچه سفیدی روی میز بود که با گلبرگای رز و دوتا شمع تزیین شده بود.
-لذت ببرید!جیمین گفت و اون دو رو تنها گذاشت.کوک صندلی رو برای تهیونگ عقب کشید .تهیونگ سرخ شد و آروم تشکری کرد و نفس عمیقی کشید.
کوک رو به روی تهیونگ نشست و به اطراف نگاهی کرد.
+کیم تهیونگ.تهیونگ گفت و آروم دستشو سمت کوک دراز کرد
_مین جونگکوک.کوک گفت و آروم دست تهیونگو گرفت و لبخند آرومی زد.
اون فقط یکم دروغ گفته بود.فامیلی مادرش مین بود.
+جدا تو همه اینجارو رزرو کردی؟ ته پرسید و به رستوران خالی نگاهی کرد.
_دستیارم انجام داده.کوک سری تکون داد و آرنجشو رو میز گذاشت و چونشو بهش تکیه ذاد.
+دستیارت؟ته پرسید و دستمال رو روی پاهاش گذاشت.
_پارک جیمین .همون مردی که یکم پیش دیدیش.کوک جواب داد و در شراب سفید و باز کرد و برای تهیونگ تو گلسش ریخت.
+خب.خودت چیکار میکنی؟ته پرسید و به تتوهای دست کوک نگاه کرد.
_رئیس یه شرکت بیزینسم.فکر نکنم بخوای بیشتر ازش بدونی .میدونی که خیلی خسته کنندس.کوک لبخندی زد و گفت و لیوان مشروبو بالا آورد و به لباش نزدیک کرد و کمی ازش نوشید. ته سری تکون داد و انگشتشو دور لبه گلس چرخوند.
_خب چی باعث شد بخوای سرقرار بیای؟کوک پرسید و لیوانشو روی میز برگردوند و گلبرگ گلی برداشت.
+برای گرفتن شرکت کیم نیاز دارم ازدواج کنم.ته گفت و روی رینگی که کوک دستش کرده بود دقت کرد.
_شرکت کیم ؟کوک پرسید و جوری وانمود کرد انگار هیچی نمی دونه.
+تو چطور؟ته پرسید و کمی سرشو کج کرد.
_خب یجورایی دلیلم با دلیل تو یکیه.کوک لبخندی زد و سرشو به سمت جایی که ازش صدای پا شنید چرخوند
گارسون بود که به سمتشون میومد
شامشونو سرو کرد و با لبخند غذاهارو روی میز گذاشت.کوک سری تکون داد و تهیونگ با لبخند ازش تشکر کرد.گارسون تعظیمی کرد . از اونجا دور شد.
دو پسر کمی باهم صحبت کردن و بقیه غذا در سکوت خورده شد.موزیک آرامش بخشی فضارو از سکوت نجات میداد.
قرارشون تا الان خوب بود . کوک خودشو درحالی پیدا کرد که داشت به داستان کودکی تهیونگ گوش میداد. پیدا کرد.
+تو چگبت چطور بود؟ته‌پرسید و گلس مشروبشو به لباش نزدیک کرد.
_یه خواهر کوچکتر داشتم اون خیلی با انرژی بود و همیشه خرابکاریامو به مامانم میگفت و منو میفروخت.
ته خندید و گلسشو روی میز برگردوند.
+الان چیکار میکنه؟ته‌پرسید
_هیچکار.مامانم و اون الان جای بهترین.کوک لبخند غمگینی زد و ارتباط چشمی با تهیونگ برقرار کرد.
+اوه واقعا متاسفم!ته با شرمندگی گفت و دستاشو به قصد نوازش روی دست کوک گذاشت.
_اشکالی نداره. کوک سری تکون داد و گفت..
سرشو به سمتی که جیمین داشت میومد چرخوند.
•رئی. ... اوه منظورم جونگکوک بود.جیمین خندید .
_بله؟کوک پرسید و ابرویی بالا انداخت.
ته سریع دستشو از روی دست کوک کشید و سعی کرد گونه های سرخشو بپوشونه.
جیمین چیزیو در گوش کوک زمزمه کرد و باعث شد کوک دستاشو مشت کنه.تهیونگ متوجه شد. و اخمی کرد.خیلی دوست داشت بدونه چی باعث شده پسر کوچکتر اینجوری عصبانی شه.
_چیز دیگه ای هست که بخوای بگم برات بسته بندی کنن؟کوک پرسید و تهیونک به سرشو به دو طرف تکون داد.
_یسری اتفاقات تو شرکت افتاده که باید بهشون رسیدگی کنم.کوک گفت و صورتحسابو پرداخت کرد
+من میخواستم پرداخت کنم..ته پفی کشید و برگه روی میزو برداشت.
_دلت میخواد تقسیمش کنیم ؟کوک پرسید و تهیونگ نچی کرد.
+خیلی بهم خوش گذشت ممنون جونگکوک.ته گفت و کوک قبل اینکه کارتشو از پیشخدمت بگیره نگاهی بهش کرد و گفت: منم همینطور.
کوک کتشو درست کرد و بلند شد و صندلیشو سرجاش برگردوند.
_ببخشید مجبور شدم زودتر تمومش کنم.کوک عذرخواهی کرد و کمی خم شد .سریع به سمت بیرون رستوران قدم گذاشت.
جیمین سمت میز اونا برگشت و روی صندلی کوک نشست و لبخند پهنی به تهیونگ زد.
چه شب پرحاشیه ای!
جیمین فکر کرد و جرعه ای از گلس مشروب کوک نوشید.
°°°°°°°°°

<3ممنونم که میخونین:)).
این پارت یکم طولانی تره لذت ببرید و اگه نظری دارید راجبش خوشحال میشم بهم بگین.

༆𝙈𝙊𝙉𝙎𝙏𝙀𝙍-✔️Where stories live. Discover now