هااای کفترااا چطورین؟؟
خیلی وقت میشه :"
دلم واسه اینجا و شما تنگ شده بود
من بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره تصمیم گرفتم بوکو آپ کنم دوباره و خب هم از احوالتون باخبر شم هم حتی یکمم که شده حالتون رو بهتر کنم
حمایتهاتونو از این بوک دریغ نکنین ♥︎
بیاین خاک این بوکو بتکونیم بعده مدتها برگشتیم🤝🏻
*و راستی !!! خیلی خیلییی مراقب خودتون باشید !*🍌🍌🍌🍌
*واسه یادآوری یه سر به پارت قبل بزنید*
.......
+ جیسونگ
_ چانگبین
× جونگین
£ سونگمین
¥ هیونجین
÷ مینهو
🍌🍌🍌🍌یه شب جدید توی محفل نورانی شروع شده بود و بعد از مکافاتی که نصف روز داشتن حالا همه عین گشنه ها با سر توی بشقاباشون بودن !
چانگبین که بنظر میومد از وضعیت بدون دعوا و پر سکوتی که درش بودن ، داشت لذت میبرد ، به عقب تکیه داد و آروم مشغول لذت بردن از نوشیدنیش شد
آه خدای بزرگ چه نعمت-× ولش کن کونی ! اول من برش داشتم !!
+ خب که چی ؟؟! منم همزمان با تو سیخمو توش فرو کردم خارکصهی کصکش!!!
× ولشکن مادرجندهی بیپدر ! تو عملا دستتو تا آرنج کردی تو دهنم و میخوای اینو از تو حلقم بکشی بیرون !!
+ لازم باشه باهات فرنچ کیسم میرم ولی از این لعنتی میخورممممم بدش به من لاشییییی!!!
× تو خیلی زورگویی کثافت !!
+ آرهههه!!! کونم گندس میتونم !!!!
مینهو ملات تو دهنشو با آب پایین فرستاد و با ابرو به جیسونگ اشاره و آهسته جملهی "آره کونش واقعا گندس" رو زمزمه کرد
و بعد هم بی توجه به صحنهی مقابلش به غذا خوردن ادامه دادسونگمین که اصلا زحمت وجود داشتن به خودش نمیداد و هیونجین درحالی که سالاد توی بشقابشو تند تند توی دهنش میچپوند ، با دقت درحال نگاه کردن درامای روبه روش بود و منتظر نتیجه
بالاخره آستانهی تحمل چانگبین به سر رسید و همینکه نیت کرد برای اقدام ، جونگین تیر آخر رو زد و دعوا رو تموم کرد
البته... شایدم استارتشو زد!
YOU ARE READING
Something About Me
Fanfiction❗️متوقف شده ، منتظرش نباشید :")❗️ •┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈• + این یه عملیات بچه دزدیه ! × اوه یهه چه هیجان انگیز ، حالا قراره کجا بریم ؟ _ قراره سوار وَن من بشیم و بعدش- × برو به مک دونالد ! اوه پسر من تاحالا هیچ وقت اونجا نرفتم!! + وایسا ببینم ! _ تو هیچ وق...