پارت چهارم

1.9K 231 25
                                    

تهیونگ

پدرم بهم خبر داده بود که تو محوطه ی جنگل خون آشام ماه آبی باز پیداش شده.منم به سرعت خودمو به محوطه ی قصر رسوندم و به اتاق پدر رفتم.

+پسرم تهیونگ خوش اومدی بیا بشین

روی یکی از صندلی ها نشستم و به پدرم نگاه کردم..بنظر نگران بود

+بهت پشت تلفن گفتم که خون آشام ماه آبی پیداش شده و الان اون قدرتمند تر شده!

اخمی کردم منظورش چیه؟؟مگه از این قویترم میشه؟

_چطور؟

+گویا خون آشاممون علاوه بر مهارت های رزمی و جادو های درونی خودش جادوهای دیگه ای هم یاد گرفته

یعنی چی؟اون خودش اونقدری جادو داره که به حدی قدرتمند بشه و حالا جادو های دیگه هم یاد گرفته؟؟لعنتی...

_مدرکی دارید؟

+بله،امشب قویترین نگهبانمونو کشته و با استفاده از یه پودر جادویی به کل جسدشو غیب کرده

این بده..ما قبلا با استفاده از جسد کسایی که میکشت میتونستیم بفهمیم چه جادو و قدرت هایی داره اونوقت اون...

_این مشکل بزرگیه پدر..ما با استفاده از اجساد میتونستیم بخش هایی از قدرتشو بدونیم حالا که اونام نیستن تنها راهی که باید باهاش مقابله کنیم اینکه خودمون دست به کار شیم

+اما تو که میدونی اون قدرتش زیاده تازه جدیدا جادو هم یاد گرفته اون..اون..

_پدر یکم فکر کن..اونم یه شباهت هایی به خون آشاما داره،اونم اگه از جادوش استفاده کنه بدنش ضعیف میشه پس..زیاد نمیتونه ازش استفاده کنه نه؟پس چرا ما نتونیم باهاش مقابله کنیم؟

+هوم..حق با توئه..

جونگکوک

برگشتم به خونم و استراحت کردم یکم احساس بیحالی میکردم پس یکم قرص خوردم و دراز کشیدم.گوشیمو برداشتم و از ترقوه ام عکس گرفتم و تو اون یکی پیجم پست کردم

هودی اور سایز انیمه ای مو که سیاه بود رو با یه جوراب تا بالای زانوم پوشیدم و بازم جلوی آینه از خودم عکس گرفتم..خنده ای کردم و به تیپم نگاه انداختم.من از اغوا کردن مردم خوشم میاد اما در صورتی که کاری به کارم نداشته باشن در کل دوست ندارم فعلا با کسی رابطه داشته باشم چون دوست ندارم بدنمو آلوده کنم

با صدای زنگ در به خودم اومدم.این دیگه کیه؟باید لباس بپوشم؟خب..قاعدتا ساعت دو نصفه شبه و همه خوابن حتما سرایداره پس ایراد نداره فقط یه گوشه ی کوچیک از درو بار‌کنم

رفتم و یه گوشه ی کوچیک از درو باز کردم و در کمال تعجب با صورت تهیونگ روبرو شدم!!

تهیونگ

Falling||VkookWhere stories live. Discover now