What happened to Jay Kay ?!
━━━━━━━━━━━━━━━「فلش بک」
جونگکوک بوسهی سریعی به پیشونی یونگی زد و سریع از پلهها پایین رفت.
وقتب یونگی اسمش رو صدا زد و بهش گفت بایسته، ایستاد و نگاه منتظرش رو به یونگی دوخت.
یونگی گفت:
- میخوام یه چیزی بهت بگم!جونگکوک لبخند کوتاهی زد و گفت:
- بعدا وقت داریم! میبینمت!شاید اینجوری میتونست مطمئن شه یونگی جون خودش و مین سو رو نجات میده و منتظرش نمیمونه!
سریع از پلهها پایین رفت و داخل خونه قایم شد.
چند دقیقه طول کشید که در با شدت باز شد؛
جونگکوک آب دهنش رو قورت داد و نگاهی به چاقوهای آشپزخونه انداخت که توی دستش بود.کسایی که اومده بودن دنبالشون، بدون شک مسلح بودن و چند تا چاقو که به زور خیار پوست میکند، اصلا نمیتونست کمکی بهش کنه!
اون آدم سریع پیداش کردن و جونگکوک هم مجبور شد باهاشون درگیر بشه.
بعد از کلی درگیری و شکستن وسایل خونه، گردن یکی از اون آدمها رو شکست و اسلحهش رو گرفت.
به سمت سر یکیشون شلیک کرد و تمام دیوار خونه از خون اون مرد رنگی شد.
تا خواست سراغ نفر سوم بره، درد وحشتناکی توی کتف راستش احساس کرد و بعد از اون از دست دادن سریع دمای بدن و خیس شدن تیشرتش رو حس کرد.
به خاطر سیلاب خونی که از کتفش روون بود، چشمهاش تار میدید و نمیتونست موقعیت نفر سوم رو به خوبی تشخیص بده.
چند قدم تلو تلو خوران به سمت مرد حرکت کرد ولی در خونه دوباره باز شد و در عرض چند ثانیه، شخص سوم هم روی زمین افتاد و توی دریایی از خون خودش جون داد.
جونگکوک با گیجی سرش رو به سمت در چرخوند و با دیدن هوسوک نفسش رو با آسودگی بیرون فرستاد و به دیوار خونه تکیه زد.
هوسوک اسلحهش رو که به سرش صدا خفه کن وصل کرده بود، پشت لباسش گذاشت و سریع سمت پسر رفت.
لباسی رو از بین وسایل برداشت و محکم روی زخم جونگکوک بست.
با نگرانی ازش پرسید:
- یونگی کجاست؟جونگکوک با شنیدن اسم یونگی، دستش رو به دیوار زد و سعی کرد با کمک گرفتن ازش، روی پاهاش بایسته.
![](https://img.wattpad.com/cover/333186394-288-k134260.jpg)
YOU ARE READING
Death In The Darkness (completed)
Mystery / Thriller[تمام شده] حتی نمیتونم ازت بخوام که منو ببخشی یونگی کاش فقط یه بار دیگه باهام حرف بزنی هیونگ، سکوتت داره جونمو میگیره..! ━━━━━━━━━━━━━━━━ به گفتهی ریدرا، نمیدونی سر انگست بودنش عر بزنی یا به خاطر فلاف و کیوت بودنش اکلیل بالا بیاری •ㅅ• پس ممکنه سر...