kill me , kiss me(ep 49)

42 6 0
                                    


مرد با اخم کراوات مشکی دور گردنش را گره زد و سنجاق مخصوصش را به ان متصل کرد.
نگاه جدیش با تمرکز به چهره و حالت خودش دوخته شد بود تا هیچ جزئیاتی را از دست ندهد و نقصی درون چهره و ظاهرش نباشد.

با دکمه های سر استین زمردی رنگی که از پدرش به یادگار مانده بود ، به ظاهرش جلوه بخشید و یقه پیراهن مردانه سیاه رنگش را مرتب کرد.
بوی عطر مخصوصی که زده بود حس تمیزی را درونش بیشتر می‌کرد و موهای کوتاهش که به تازگی شسته بود به سرش حس سبکی میداد و اضطراب های همیشگی اش را کمتر یادش می اورد.

برای چندمین بار با بی میلی نیم نگاهی گذرا به لب های درشتش انداخت که خشک و زمخت به نظر نرسد و با دقت زیر پلک هایش را دست کشید تا گودی اندکی که زیر چشمانش بود، نگاهش را ناخوشایند جلوه ندهد.

با حساسیت تار موی روی پیشانیش را عقب راند و به چشمهای خودش خیره شد.
تمرین این چند وقت اخیرش را تکرار کرد؛سعی داشت تا لبخند کوچکی روی لبهایش بنشاند.

لبخند همیشه عضو جدا نشدنی چهره یو کی هیون بود و ارزو میکرد تا خنده ای زیبا همانند پسرک داشته باشد.

در گذشته لبخند های خودش حالتی ترسناک به صورتش می‌دادند اما اکنون دلیل واقعی برای خنده هایش یافته بود و میخواست تا چهره جدیدی از خودش را به همه نشان دهد.
گرچه اگر بیش از اندازه سعی میکرد کاملا مصنوعی به نظر میرسید اما بازهم از تلاش دست بر نمیکشید.

با برخورد تقه ناگهانی ای به در از افکارش بیرون جست و به عقب چرخید؛ابروهایش را بالا انداخت و به پسرک روباه مانندی که با لگد در را باز کرده خیره ماند؛البته با نگاهی سنگین،معذب کننده و سرزنشگر.

نفس آرامی کشیدتا خودش را کنترل کند و سپس مقصد نهایی نگاهش تنها چشم های درخشان و پر از شیطنت پسرک بود.

-با لگد در رو باز کردن کار درستی نیست کی هیون.

یو کیهیون با شلوار جین تنگ و سیاهی که ران های تپلش را به خوبی نشان میداد در وسط اتاق ایستاده بود.
لبخند کوچکی بر لب داشت و موهای نارنجی اش کمی بهم ریخته و لب های صورتی اش براق و درخشان به نظر میرسیدند.
قدم های او با بانمکی خاصی به سمت مرد برداشته می‌شدند و کت سیاه رنگ و مخملی خودش را میان دست های کوچکش می‌فشرد.

انگار که می‌خواست با این کارهایش عذرخواهی زیر زیرکی بکند به آرامی سرش را به سمت جلو خم کرد و درون گوش های هیونوو زمزمه نچندان ارام و هیجان زده ای کرد.

+ببخشید وو.. فقط یکم هیجان زده ام!!

مرد بازهم نفس عمیقی کشید و سر تکان داد.

-هرچی

هیونوو بدون انکه بتواند نرم شدن نگاه و حالت چهره اش را کنترل کند شانه روی قفسه را برداشت و با ان موهای پسرک را مرتب شانه زد.

Addicted Where stories live. Discover now