𝗽𝗮𝗿𝘁 22 | 𝗶 𝗱𝗼𝗻'𝘁 𝘄𝗮𝗻𝘁/من نمیخوام

102 10 0
                                    

جونگ کوک ویو:
از خونه خارج شده بود و به سمت بار "رد لایت" میرفت میدونست خطرناکه و ممکنه کسی پیداشون کنه
ولی با یه نفر قرار داشت
گوشه ای وایساده بود
و با چشماش به بقیه نگاه میکرد تا شخص موردنظرشو پیدا کنه
که یه دختر که کاملا مست بود خورد بهش
جونگ کوک نگاه بدی بهش کرد
که باعث شد اون دختر کاملا وضعیتو متوجه شه
اما خب مست بود
دختر: اووو حالا چرا انقدر خشن؟ خوشتیپ چرا قیافت رفت تو هم؟
+کاملا مستی
دختر با حالت کش داری گفت: به کسی نیاز داری که رامت کنه همین الان از چشمات میفهمم
جونگ کوک با حالت تمسخرآمیزی گفت: کاش اونم میفهمید میدونی متاسفانه فقط اونه که میتونه منو رام کنه
و دختر کنار زد و جاشو عوض کرد که با نشستن دستی رو شونش برگشت
+جک؟
جک: اومدم بالاخره
+درسته بالاخره
جک: خب انگار باید زندگی سگیتو من جمع کنم
+خیلی ها خواستن جمع کنن متاسفانه نشد در ضمن گفتم بیای تا کمک کنی بیشتر گند بزنم بهش و البته زندگی بقیه
جک: دقیقا میخوای چیکار کنی؟
+نیاز دارم چانو زمین بزنم ولی نه کامل
جک: چجوری منظورته؟
+از سمت زندگی کاری میدونی اینطوری از طرف کارشه براش مهمه اما نه خیلی بعد یواش یواش مشکلای پشت سر هم بعدشدم بوووم تیر خلاص
جک: فهمیدم میخوای ذره ذره نابودش کنی
+دقیقا
جک: من باید چیکار کنم؟
+دنبال یه نقطه ضعف یا یه چیزی که لنگ میزنه بگرد
جک: باشه ولی اون خیلی کثیف تر از اونیه که چیزی جا بزاره
+تو بگرد مطمئنم پیدا میشه
جک: چشم
+باید برم اینجا موندن زیاد خوب نیست
جک: باشه مراقب باش
جونگ کوک سری تکون داد و رفت ...
به سمت خونه رانندگی میکرد و بارون شدیدی میبارید
این دو سه روز هوای سئول دقیقا شبیه هوای دلش شده بود ...
ولافه بوق های پی در پی میزد و میخواست سریع تر به خونه برسه
ساعتشو نگاهی کرد "11:00"
نگاهی به آسمون تاریک کرد و با دستش ضربه های آرومی به فرمون میزد
ترافیک!
هیچ وقت حوصله ی ترافیکای خسته کننده سئولو نداشت

تقریبا یه ساعتی بعد به خونه رسید و درو باز کرد فکر کرد شاید یونا خوابیده باشه اما نه برعکس به مبل تکیه داد بود و الکی شبکه های تلویزیونو بالا پایین میکرد
+چرا نخوابیدی؟
-به خوابیدنم کار داری؟
جونگ کوک خنده ی عصبی ای کرد و خودشو انداخت رو مبل دقیقا کنار یونا
سرشو بالا آورد و با یقه ی باز پیرهن یونا که تا وسط سینش بود رو به رو شد
دستشو تو موهاش تکونی داد و نگاهی به دور و برش کرد و  بالشتی رو به سمت یونا پرت کرد
+یقتو ببند
-نمیخوام، به تو چه
جونگ کوک نگاه عصبی کرد و گفت: میگم ببندشون
-چیه؟ نکنه اذیت میکنه یا تحریک میشی؟
+با من بازی نکن عواقب خوبی نداره
-تو منو اذیت نکن، قرار نیست چون تو مریضی من خودمو بپوشونم
یونا از لجبازی یه دکمشو بیشتر باز کرد
جونگ کوک کاملا حالتش تغییر کرد و یه دستشو برد زیر پاهای یونا و دست دیگشو زیر کمرش و به سمت اتاق رفت
و یونا رو پرت کرد رو تخت
و روش خیمه زد
-اصلا .. هیچ .. هیچ کاری نکن که پشیمون بشی
+اتفاقا میخوام بکنم
دستشو برد و دکمه های باقی مونده رو باز کرد
-جونگ کوک من نمیخوام، نکن
+ولی من میخوام
و پیرهنو کاملا از تن یونا خارج کرد
-نه نه
یونا تقلا میکرد از زیر جونگ کوک در بیاد اما نمیدونست
جونگ کوک تیشرت سفیدشو از تنش خارج کرد و دو دست یونا رو چفت کرد بالای سرش
-نه، نه این تو نیستی نمیخوام با این کوک بخوابم نمیخواام
+تو که با همه خوابیدی اینم روش
جونگ کوک کمی بالتر رفت تا کمربندشو باز کنه
یونا از این فرصت استفاده کردو ضربه ای به عضوش زد
جونگ کوک برای لحظه ای عقب رفت و یونا بلند شد تا فرار کنه
اما با کشیده شدن دستش از طرف جونگ کوک اخماش از درد تو صورتش معلوم شدن
جونگ کوک یونا رو به تخت کوبوند
و دوباره روش خیمه زد
+خودت بیدارش کردی خودتم بخوابونش
و وحشیانه سرشو برد تو گردن یونا و بوسه های دردناک و بی رحمی که قطعا جاشون میموند رو شروع کرد
یونا با دو دستش کمر جونگ کوک رو چنگ میزد و التماس میکرد که تمومش کنه
-خواهش میکنم، کوک نه، نکن این تو نیستی، نه نه التماست میکنم، درد دارهههه نکن
اما جونگ کوکاصلا گوش نمیکرد و به کارش وحشیانه تر ادامه میداد
تا بالاخره خسته شد و همون طوری که روی یونا خیمه زده بود و سعی کرد کمربندشو باز کنه و موفقم بود
-جونگ کوک نکننن خواهش میکنم

اون شب جونگ کوک بدون توجه به حرفا و التماسای یونا داد گریه هاش کار خودشو میکرد
بدون اینکه متوجه بشه هم جسمی و هم روحی عشقشو اذیت میکنه
با وجود همه ی اون التماسا بازم جونگ کوک بی رحم بود
نمیتونست جلوی خودشو کاراشو بگیره فقط میخواست یونا رو عذاب بده
با تمام توانش به جسم ضعیف اون دختر ضربه میزد و مجبورش میکرد گریه کنه

__________________________________

🙂🖤

𝗛𝗜𝗦 𝗟𝗢𝗩𝗘 𝗜𝗦 𝗠𝗬 𝗙𝗔𝗩𝗢𝗥𝗜𝗧 2 | عشق اون مورد علاقمه ۲Where stories live. Discover now