21.تو منو انتخاب کردی

1.5K 215 93
                                    

دید تهیونگ

من عصبی بودم،چرا؟بهترین دوستم منو بوسید و من کتکش زدم حتی مقاومت هم نکرد همین باعث ناراحتی من میشه

معلم منو به اداره فرستاد و چند روزی هم تعلیق شدم راستش این چیزی بود که نیاز داشتم نمی خواستم اونو ببینم نمی تونم باور کنم این کارو باهام کردم به کوک چی بگم؟اره خلاصه برادرت که بهترین دوستم بود یهو منو بوسید اصلا کار خوبیه بهش بگم؟ طول اشپزخونه رو طی میکردم و دنبال جواب میگشتم

تسلیم شدم و به اتاقم رفتم یعنی اگه بگم جونگکوک چقدر عصبی میشه....جونگکوک اونقدر هم بهش صدمه نمی زنه مگه نه؟به هرحال برادرشه

مونده بودم باسن خودم رو نجات بدم یا ببینم جیمین توی خونشون زندست یا نه

سرم رو خاروندم و زمزمه کردم "چیکار کنم چیکار"تصمیمم رو کرفتم

وقتی به خونشون رسیدم زنگ رو حداقل هزار بار فشار دادم یه دقیقه گذشت داشتم نگران میشدم حالش خوبه؟اونقدری در زدم که نوک انگشتم قرمز شد ناگهان در باز و جسمی آشنا رو به روم دیدم

"سلام؟"جونگکوک نفس زنان بهم نگاه کرد"اینجا چیکار می کنی؟"سوال کرد انگار از پله ها به پایین دویده بدون اجازه وارد خونش شدم

بوی غذا رو حس کردم به سمت اشپزخونه رفتم ولی نتونستم ببینمش صدای تلویزیون! هوف خداروشکر اونجا هم جیمین نبود "کجاست؟"

بدون اینکه منتظر بمونم جونگکوک جواب بده پله هارو دویدم و در اتاق جیمین رو باز کردم

جیمین جلوی کامپیوتر نشسته بود برگشت و به من نگاه کرد با لکنت گفت"چ-چی تو اینجا چیکار میکنی؟"

یه بررسی سریع کردم بازوش رو گرفتم و تکون بدم تا ببینم نکنه شکسته باشه ولی نه سالم بود"ببخشید بهت مشت زدم"همینطوری که درحال معاینه کردنش بودم گفتم "من فقط عصبانی بودم"

جیمین مچ دستم رو گرفت و لبخندی زد"مشکلی نیست"گفت و منو داخل آغوشش کشید

بعد از چند ثانیه صدای سرفه ای شنیدیم "اینجا چی داریم؟"کلا جونگکوک رو فراموش کرده بودم میتونستم عصبانیتش رو حس کنم

جیمین رو کنار زدم و اروم عقب رفتم برگشتم و دیدم جونگکوک دست و سینه به در تکیه داده ناامید به نظر می رسید

به سمت جیمین اومد و شمرده شمرده گفت "چندبار.....باید بهت بگم.....اون مال منه"بلافاصله بعد از حرفش دور کمرم رو گرفت

جیمین از عصبانیت قرمز شد و مشتش بالا اومد"اون مال تو نیست"دستای جونگکوک رو از دور کمرم کنار زد"اون همیشه مال من بوده"

با دستام اون دوتا رو از هم دور کردم و فریاد زدم"من مال هیچکس نیستم"به جیمین نگاه کردم"من مال تو نیستم"رو به کوک برگشتم"مال توهم نیستم"

جونگکوک رو از یقه لباسش گرفتم و بیرون از اتاق بردمش وقتی دیدم جیمین هم داره دنبالم میاد بهش اشاره کردم"تو همینجا میمونی"و در اتاقش رو بستم

خدای من

من الان چیکار کردم؟از یقه کشیدمش؟برگشتم و با پوز‌خند کوک مواجه شدم یقه اش رو ول کردم شروع کرد به خندیدن

"چیه؟"ازش پرسیدم

"هیچی"شدید تر لبخند زد"عه میگم چیه"گفتم و دوباره از یقه اش گرفتم

"تو منو انتخاب کردی!"ولش کردم

گیج شدم"هان؟"

"اگه میخواستی اونو انتخاب کنی منو از اتاق مینداختی بیرون و خودتون دوتا می موندید اونجا"لبخند زد"ولی این کارو نکردی تو بجاش انتخاب کردی با من بیای بیرون"

جونگکوک کمرم رو گرفت و به سمت بدن خودش کشیدنفس گرم رو کنار گوشم حس میکردم"تو منو انتخاب کردی"گردنم رو بوسید وقتی سعی کردم فرار کنم محکم تر منو گرفت بالا و پایین گردنم رو بوسید

"ممنونم"زمزمه کرد

***

این نینی هم کم کم داره تموم میشه🥲
شبتون خوش🤏🏻

My b𝒖lly(completed)Where stories live. Discover now