🥀❄Gypsophila❄🥀

223 38 12
                                    

Ganer:  Angest.slice of life....

Couple: Sope

By:  cghfuo(🤭me🤭)

                  ☕Hope you Enjoy☕

(با آهنگ roslyn از bon lver این وانشات رو بخونید)

امروز... صبح قشنگی بود...

مثل بقیه ی روز ها.... اما... شاید کمی خاص تر....

صبح روز هایی که با صدای باز شدن پاکت نامه شروع میشه برای یونگی جزو خاص ترین روز های سال به شمار میومد....

با این تفاوت که این... آخرین پاکت از کالکشن دوازده نامه ای بود که هرماه باید بازشون میکرد....

آخرین روزی که اون کاغذ های تزیین شده با گل ژیپسوفیلا رو میخوند و با عطر پیچیده بین کلمات، دقایق زیادی رو توی رویا سپری میکرد...

پاکت رو باز کرد و مثل همیشه، ترجیح داد در حین انجام کار هاش اون رو بخونه....
بدون هیچ تغییر رویه ای در روتینش.... دقیقا مثل تموم یازده ماه گذشته....

+« سلام یونگیا.... اوه خدای من هنوزم مثل نامه های قبلی حس میکنم سلام کردن روی کاغذ در حالی که در این لحظه نمیبینمت واقعا عجیبه....(لطفا به کوچکترین درگیری های ذهنیم که دارم روی کاغذ پیاده اشون میکنم، نخند).... به هر حال... برای شروع این چند صفحه باید بگم که.... البته نیازی به گفتن نیست.. خودت بهتر میدونی که این، آخرین نامه ای هست که از من دریافت میکنی....(صرفا جهت یک یاداوری شوخی مانند بهت میگم که باید از این قضیه ناراحت باشی چون من احساساتم روی کاغذ خیلی قشنگ تر متنقل میشد و حالا تو از امروز به بعد دیگه نداریشون...)».

یونگی در حین منتظر موندن برای برشته شدن نون تستش اون جمله ها رو خوند و لبخند بزرگی روی لبش نشست که سعی کرد با گاز گرفتن لبش، ازش جلوگیری کنه....

+« خب... توی این چند صفحه ی آخر قراره خیلی چیز ها رو بهت بگم.... پس امیدوارم مثل همیشه که باهات حرف میزدم دست از بازیگوشی هات برداری....چون همونطور که میدونی شاید برات نامه نوشته باشم اما همه جا دنبالتم و چشمم بهته....فکر کن یک سلبریتی هستی که یه استاکر خفن داره».

پسر چای سبز تقریبا سرد شده ی صبحش رو نوشید و با ابروی بالا رفته به کاغذ خیره شد...

_حساب نیست انقدر خوب منو میشناسی...

و شروع به خوندن ادامه ی اون کلمات معطر شده کرد...

+« درواقع نمیدونم چطور باید جمله هام رو شروع کنم پس.... هاه مثل همون قدیم ها...منو بفهم یونگی....»

🧁💍Sope Oneshots💍🧁Where stories live. Discover now