part 2

906 162 7
                                    


درحالی که با یه دست کلاه هودیش و جلو تر میکشید.. دست راستش مشت شده بود و فشار زیادی رو تحمل می کرد..
ناخن هاشو به کف دستش می کشید و از رد سرخی ای که برای چند لحظه روی دستش ظاهر میشد ذره ای از حس اضطرابی که داشت کم میشد..

چشماش مدام درحال چرخش بین کلید های آسانسور و دور و بر فضای کوچیک اسانسور بود و عرق سردی روی پیشونیش نشسته بود..
واکنش هاش داد میزد به شدت مضطرب و ترس سنگینی رو روی قلبش حس می کنه..

همه ی اینا باعث شد آلفایی که کنارش ایستاده بود به حرف بیاد: جونگوک!!

با صدای پسر از عالم فکرش بیرون کشیده شد و مستقیم به چشمای آلفا خیره شد.. اما مردمک چشم هاش هنوز در لرزش بود..
با دیدن چهره ی پسر یونگی از فکری که توی سرش افتاده بود مطمئن شد..
با خشم دندون هاشو به هم فشرد..
یونگی: اون عوضی!!!!!

جونگوک: هیونگ
با تن صدای آرومی گفت و نگاه همیشه سردش رو به کف آسانسور دوخت.. چند ثانیه سکوت ایجاد شد و بعد امگا با همون ولوم صدای ارومش ادامه داد: نیازی نیست اعصبانی بشی.. اگه فقط یه کم دیگه تحمل کنم بالاخره منم میتونم مثل آدم های عادی زندگی کنم..

یونگی دهان باز کرد تا چیزی بگه اما با باز شدن در آسانسور جونگوک با قدم های لرزون از آسانسور خارج شد.. انگار چیزی که چند ساعت پیش تجربه کرده بود بدجور روی روح و روانش تاثیر گذاشته بود

منیجر با دیدن جئون چند تقه به در زد و بعد از باز کردن در به اعضای داخل اتاق اطلاع داد..
صدای یانگ ته مین شنیده شد که گفت: بیاد تو
جونگوک بعد مکث طولانی ای بازوی یونگی رو گرفت و هر دو وارد اتاق کنفرانس شدن..

ایندفعه نفرات از دیروز بیشتر بودن.. حداقل چهار نفر دیگه هم به جمع اضافه شده بودن..

افراد حاظر در سالن با ورود غیر منتظره ی جونگوک همراه با آلفای غریبه به شدت شوکه شدن..
اون آلفا کی بود؟
و چرا جئون بازوی اون مرد و گرفته بود؟
نکنه اون..
تهیونگ لبش رو به دندون گرفت و جلوی افکارش رو گرفت..

نگاه جدی یونگی روی تمام اعضای داخل اتاق چرخید و بعد روی پسر مو طلایی متوقف شد..
با دیدن پسر مو طلایی ای که مات و مبهوت بهش چشم دوخته بود جرقه ای توی ذهنش ایجاد شد.. چشماش کمی از حالت عادی گرد تر شد.. اما سعی کرد چهره ی متعجبش رو مخفی نگه داره

یانگ ته مین به صندلی اشاره کرد: لطفاً بنشینید

یونگی صندلی رو برای جونگوک عقب کشید و وقتی جونگوک نشست خودش هم صندلی کنارش رو پر کرد..

یانگ ته مین به یونگی اشاره کرد: معرفی نمی کنید؟

جونگوک: مین یونگی هستن.. آلفای من

تهیونگ با بهت و ناباوری زمزمه کرد: آلفای تو؟

رئیس یانگ: ایشون از قضیه خبر دارن؟

My dark lifeWhere stories live. Discover now