[همراه این پارت به آهنگ BTBT از B.I گوش بدین~]
با شنیدن صدای غرش، نگاهش رو از امگا گرفت و به جیمین دوخت. اخم عمیقی روی صورتش سایه انداخته بود و دندونهاش رو بههم فشار میداد و بین لبهاش کمی باز بود؛ مشخصا صدای غرش رو درست از سمت بتا شنیده بود. گرگش داشت بروز میکرد... قبل از اینکه جونگکوک درست موقعیت رو آنالیز کنه، جیمین به سمت کیونگمین حملهور شد و پشت سر هم سه بار توی صورتش مشت زد.
جونگکوک با شوک به امگایی که بینی خونیش رو با دست گرفته بود نگاهی انداخت و بعد با دیدن دست جیمین که همچنان مشت شده بود و داشت دوباره سمت کیونگمین خیز برمیداشت، سریع جلو رفت و دستش رو روی شونهش گذاشت.
جیمین دوباره داشت برای غرش کردن آماده میشد که بلافاصله ساکت شد و فقط صدای خفهای همراه با نفس نفس زدن عصبی از سمتش به گوش میرسید. کمکم صاف ایستاد و نگاهش رو اطرافش چرخوند، انگار دوباره به خودش اومده بود و از سلطهی کامل گرگش کمی خارج شده بود. صورتش رو کمی کج کرد و جونگکوک با دیدن چشمهای آبی یخیش برای لحظهای فراموش کرد چطور باید نفس بکشه.
رنگ چشمهای گرگ جیمین آبی یخی بود! مردمکهاش انقدر زیبا و مسحورکننده برق میزدن که آلفا برای چند لحظه دور و اطرافش رو فراموش کرد و محو تیلههای یخی خوشرنگ توی چشمهای وحشی بتای بلوند مقابلش شد. رایحهی نرین که تا اون لحظه توسط رایحهی شیرین و تقلبی پنهان شده بود، حالا داشت کمی خودنمایی میکرد و مسلما گرگ آلفا به سرعت متوجهش شد؛ هر چی نباشه فقط جونگکوک بود که میتونست اون رایحه رو حس کنه!
جیمین بعد از چند بار تکون دادن سرش برای اینکه بیشتر به خودش بیاد، متوجه شد کمکم نظر بقیه مهمونها از داخل سالن داره به محوطهی بیرون جلب میشه. بدون اینکه به جونگکوک نگاه کنه، مچ دستش رو گرفت و همراهش کشید، و بدون اینکه مرد مو مشکی فرصت داشته باشه به دنیای واقعی اطرافش برگرده، با سرعت زیادی پشت سر جیمین وارد سالن شد. بتا همونطور که به سمت در خروجی از بین جمعیت راهشون رو باز میکرد، با دست دیگهش گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و تماس کوتاهی گرفت. قبل از اینکه توجه اکثر مهمونها به محوطهی پشتی توی فضای باز جلب بشه، اون دو نفر از میون غلغلهی جمعیت رد شدن و بالاخره در اصلی سالن بیرون زدن، و رانندهی جیمین بلافاصله مقابلشون ترمز کرد.
بتا در عقب ماشین رو باز کرد و سوار شد، جونگکوک به دری که هنوز باز بود و جیمین که توی ماشین نشسته بود نگاه کرد و بعد از بتا سوار شد، و ماشین شروع به حرکت کرد.
در طول مسیر جیمین بدون هیچ حرفی به بیرون از پنجره خیره شده بود و جونگکوک حدس میزد داره کمکم گرگش رو آروم میکنه. با نگاههای زیر چشمی که بهش مینداخت متوجه شد حدسش درست بوده چون رنگ چشمهای جیمین به حالت عادی برگشته بود و دیگه خبری از تیلههای یخزدهی آبیرنگش نبود... حتی رایحهی نرین که تا قبل از اون هم شدتدار و قوی نبود، الان داشت محو میشد و گرگ جونگکوک پوزهش رو با ناراحتی تکون میداد تا بتونه بیشتر رایحهی جفت مقدرشدهشون رو حس کنه.
YOU ARE READING
☾︎ When the Sun Goes Down ☽︎
Fanfiction•کاپلها: جیگوک (ورس)، نامگی، ویهوپ. • ژانر: امگاورس، رومنس، کمی انگست. • آپ: موقتاً متوقف شده. ☾︎☀︎︎ ❗Tags: Non-traditional a/b/o, Scenting, Jimin's dad is a piece of shit, Smut, Switch Jk, Switch Jm, Dom/sub Undertones, Dom Jm, Sweetheart Jk, Lon...