𝗦𝟭; 𝗵𝗼𝘄 𝘁𝗼 𝗿𝗶𝗱𝗲 🚫

119 15 8
                                    

{فلش بک ; غروب گذشته}

پاهایم بی اجازه شدند مجوزی برای ورود به خانه ای که روزی ان را ″ مال ما″ مینامیدیم.

مانند تمام داشته هایمان ، بوسه ها ، اشک ها ،  تبسم ها ، لمس ها و خواسته ها که همه ان نداشته ها متعلق به ″ ما″ بود.

مایی که هم اکنون ،  اَلفِ ان شده بود الفِ جداییِ ما دو نفر.

همان پاهایِ بی قرار که با فیشنت سیاه رنگ پوشیده شده بودند را به حرکت در اوردم ، الهه خواستنی من با مردمک هایی که میان سفیدی پاهایم و چهره ام بود دو دو میکرد به من امشب شهوت را هدیه میداد.

امشب میخواستم همانی شوم که مرا مینامید ؛ اما تهیونگِ من نمیتوانستی من را ستارهِ خود ، همانی که دیشب من را با ان تا دم سحر ، روزه عاشقی هدیه دادی صدا میکردی؟!

این بار جا گیر میان پاهایی شدم که بر حسب عادت بر روی هم افتاده بود ؛ ان مرد محترم!

نمیدانستم از چهره ی بوسیدنی اش چه چیزی را بخوانم اما میدانستم امشب به کمتر از نابود کردن من راصی نمیشود ، اورا در پس ذهنم هنوز به یاد داشتم.

حریص و فرصت طلب اما دوست داشتنی و ناز کرده؛ زمانی برای من!

او حتی برای لمس این پوست ناز میکرد ، من چه خریدار لمس دست های بزرگش بودم که با ناز و اغوا گری مثل الان بر روی رون هایم مینشست.

قسمتی از کش فیشنت را در دست هاش گرفت و چشم های من با پاره شدن شدید اون ها و درد طاقت فرسایش بر روی پوست نازکش ، بسته شد.

چه میگفتم تهیونگم وقتی تو طرفدار نابودی بودی و من مهندس این ساختمان عشق نابود شده؟!

حالا این همان قسمت پاره شده را از زیر چشمانم دیدم ، خونی شده بود و این تقصیر زخمی بود که به ناگهان ناخن های او بر روی پوستم انداخته بودند.

کمی ترسیدم.

باز هم میخواستی کاری کنی که قطره های خونم بیرون برود و جایگزین عشق بی نهایتم به تو شود اسمان تیره و تار من؟!

″صداتو نمیشنوم کوکا؟ نمیشنوم ازم بخوای بیشتر تبدیلش کنم به یه گیلاس متحرک!″

نمیشنوی چون در وجود من چیزی جز این است ؛ چیزی در طلب نوازشی است از سوی تو!

اما باز هم بی لب تنها چشمانم بی طاقت به او خیره بود. ، هر چه میگفتم نمیتوانستم منکر خواستنش شوم ، حتی اگر دردی باشد که خواستارش نبودم.

دست هایم را بر روی شلوارش گزاشتم که کمی از ان برامده بود.

این بار دست های هر دوی ما به سمت بدن های تشنه هایمان فرود امد.

او با حرصش فیشنت را به تکه های بی جان تبدیل کرد و فواره زخم های باز شده ام را بیشتر ، به سمت شلوارک لاجوردی رنگ دستانش را سوق داد.

❢ 𝗦𝘄𝗲𝗲𝘁 𝗕𝗲𝗻𝗲𝗳𝗶𝘁 ❢Where stories live. Discover now