33_See you later

441 107 226
                                    

های گایز🥂

ووت و کامنت یادتون نره لطفا🫂🧡

●○●○●○●○●○

صدای خیس بهم کشیده شدن لبای پرنیازشون توی اتاق پیچیده بود. شلخته و شلوغ مشغول بوسیدن لبای همدیگه بودند و کنترلی روی عطشی که گرفتارشون کرده بود نداشتند. دستاشون درست مثل گمشده‌ها ، بی‌هدف بدن فرد مقابل رو لمس میکرد و اتاق شاهد زیبا‌ترین تصویر بشریت بود!

زین با کشیده شدن موهاش توسط پسر به بوسه خاتمه داد و با بالا آوردن دستش مچ دستای لیام رو چنگ زد و بعد از پایین آوردنشون، بین انگشتاش اسیر کرد.

+رام نشده به نظر میای تافی!

نیشخندی روی لبای ورم کرده و مرطوب لیام کشیده شد و دستاش رو از بند اسارت مرد آزاد کرد. با عقب هول دادن زین توسط کوبیدن دستاش روی سینه‌ برهنه‌ش، قدماش رو سمتش برداشت و در مقابل نگاه خونسرد زین دست راستش رو دور گردنش حلقه کرد.

_و الان میفهمی؟ فکر میکردم باهوش تر‌ از این حرفا باشی!

پوزخند کجی روی لبای زین کشیده شد و ابروهاش رو بالا داد. کمی محکمتر از همیشه مچ پسر رو از دور گردنش چنگ زد و همزمان با پایین آوردنش اخم محوی از درد بین ابروهای لیام شکل گرفت.

+خودم رامت میکنم، توله گرگ!

قبل از اینکه پسر فرصت حرف زدن پیدا کنه، بدنش با سرعت زیادی سمت تخت کشیده شد و زمانی که کمرش با تشک کِرِم رنگ تخت برخورد کرد، متوجه موقعیت شد. پشت دستش رو روی سرش گذاشت و چندثانیه چشماش رو بخاطر تاری دید بست. هیچوقت نمیتونست به سرعت زیاد اون عادت کنه.

+بهتره لباساتو دربیاری دال.. قبل از اینکه توی تنت پارشون کنم!

با شنیدن صدای باز شدن سگک کمربند، پلکاش ناخودآگاه باز شد و با دیدن تصویر نفس‌گیر رو به روش آب دهنش رو به سختی قورت داد. تابلوی نقاشی شده رو به روش شاهکار خلقت بود. خط‌های سیاهی که طی‌زمان‌های مختلف به بدنش بوسه زده بودند، عجیب به پوست گندمینش نشسته بودند..

عضله‌های کار شده شکمش طوری خیره کننده بود که لیام احساس میکرد برای اولین بار بدن لخت اون مرد رو میبینه.!
به حدی محو بدن ورزیده زین شده بود که خواسته مرد رو فراموش کرد. زبونش رو روی دندوناش کشید و احساس کرد برای اولین بار میل به گاز زدن چیزی در حد مرگ داره.

قبل از اینکه مرد از شر باکسر مزاحمش راحت بشه، بازوش توسط لیام کشیده شد و روی بدن پسر افتاد.
خنده آرومی از هول بودن لیام از بین لباش بیرون پرید و با نگاه سرگرم شده‌ای به چشمایی که از شدت نیاز دو دو میزدند خیره شد.

+بهت هشدار دادم لباساتو دربیاری عزیزم..!

کشیده شدن پارچه لباسی که به تن داشت توسط انگشتا و نیروی مرد، صدای شهوت‌انگیزی رو تولید کرد و لیام با چشمای گرد شده به زین که تیکه‌های بیچاره لباسش رو کنار مینداخت خیره شد.

I'm Fucking GodWhere stories live. Discover now