پارت نهم

86 12 0
                                    

بریممم واسه پارت جدیددددد

*********

+آروین؟

_ خوابیده امگا.. اون نزدیکت نمیشه عصبانیم میکنه

+اوه.. بخواب الفای من ؛ من‌کنارتم

با این حرفم و نوازشای دستم انگار الفا اروم گرفته بود پس سرشو بیشتر توی گردنم فرو برد و چندلحظه بعدش هیبت آروین بود که جای اونو گرفته بود .

 سرش روی سینه ام بود و طوری خوابیده بود انگار سالهاست نتونسته درست بخوابه پس بی حرف گذاشتم همونجا بمونه ؛ یه دستمو بین موهاش فرو بردم و دست دیگمو سعی کردم دور بدن درشتش حلقه کنم که چندان هم موفق نبودم ولی خب حس خوبی داشتم پس همونطور نصفه نیمه هیکل درشتشو توی اغوش کشیدم و منم سعی کردم بخوابم که متوجه شدم حلقه دستاش دور بدنم محکم تر شد و سرشو کمی از روی سینم بالاتر اورد و توی گردنم فرو برد و نفسای عمیق میکشید ؛ لعنتی قلب من تحمل اینکاراتو نداره ارویننن نه خودت درست میخوابی نه گرگت اخرش از دست شما رد میدمممممم

بی حرف بازم توی آغوشم گرفتمش و سعی کردم بخوابم و با وجود رایحه ی کمرنگ اروین اینبار واقعا به دنیای خواب رفتم.

***

شب با تکونای اروین که برای شام‌صدام میکرد بیدار شدم

_ بیب؟ بیدار نمیشی؟ باید شام‌بخوریم

+هومممم 

_ ماه زاده؟بلندشو دیگه

+باشه بیدارم الان پا میشم

بالاخره با هزارن بدبختی بیدار شدم و لباسایی که اروین از خواهرش کریستینا گرفته بود توی حموم اتاق عوض کردم و برگشتم و خواستیم با آروین به سمت پذیرایی بریم که موبایلم زنگ خورد

و اسم خاله روش نقش بست

من فقط یه خاله داشتم و اونم خاله میرا بود و یکی از دوست داشتنی ترین ادمای زندگیم پس بدون تعلل جواب دادم که صدای پرنشاطش توی گوشم پیچید:

× سلاااااام ابنبات منننن

+سلام خاله جووون 

× دخترم دیگه بزرگ شدههه حالا دیگه شوهر و جفت دارهه

+خالههه

× باشه باشه حالا خجالت نکش زنگ‌زدم بگم فردا باید برای نهار بیاید پیش من و حق نه گفتن هم نداری شوهرتم بردار بیار فهمیدییی؟

+ چشم چشم میارمش و میام ؛ پس فردا میبینمتون؟

× معلومه که اره ؛ خب دیگه برو مزاحمم نشو از اولشم کارت نداشتم

+ ودف خاله؟

× بوس بااااای

و پشت سرش صدای بوق تلفن بود که نشون از قطع کردن تلفن از سمت خاله میداد.. خب اون همیشه همین شکلی بود.. اما مسئله ای نگرانم میکرد و اونم مایکل بود ؛ باید با آروین درمیون میزاشتم این موضوعو و بابتش نگران بودم ؛ اگه فکر دیگه ای راجبم میکرد چی؟چیکار باید میکردم اما مخفی کردنشم اشتباه بود پس فقط دلمو زدم به دریا

○ 𝕱𝖗𝖔𝖟𝖊𝖓 𝖒𝖔𝖔𝖓 ○Where stories live. Discover now