تهیونگ به سمت ترقوههای جونککوک حمله کرد و همینطور که پوست لطیف گردنش رو میمکید، جونگکوک رو به آرومی روی تخت دراز کرد و میخواست روش خیمه بزنه که با ورود ناگهانی و هراسان جیمین دست از کار کشید و با خشم غرید:
_ چه مرگته جیمین! مگه این خراب شده در نداره که مثل چی سرتو میندازی میای تو؟
جیمین که به دلیل دویدن نفس نفس میزد با اضطراب رو به تهیونگ گفت:
_ وقت این کارها نیست ته! لوکاس...لوکاس با نوچههاش تو راهه و تا ده دقیقه دیگه میرسه و دقیقاً سلول کنار شما رو هم بهش دادن!
تهیونگ با عصبانیت از سر جاش بلند شد و گفت:
_ تو مطمئنی جیمین! مگه توی این خراب شده اتاق دیگهای نبود بهش بدن؟ چرا اتاق کنار ما؟
جیمین با حرص غرید:
_ میدونی که اون حرومزاده همه جا پارتی داره! حتماً بخاطر این که از همین اول کاری با تو درگیر بشه و عصبانیت کنه این کار رو کرده.
جونگکوک که گیج شده روی تخت نشسته بود پرسید:
_ از چی دارین صحبت میکنید؟ لوکاس کیه؟ با تهیونگ چیکار داره؟
تهیونگ همونطور که به سمت در یورش میبرد تا خودش رو به لوکاس برسونه و باهاش از همین ابتدای کار سنگهاش رو وا بکنه، با این سوال جونگکوک کمی مکث کرد و رو بهش گفت:
_ بهت میگم عزیزدلم، ولی الان نه اول بذار برم ببینمش بعد میام و برات همه چیز رو توضیح میدم.
بعد رو به جیمین گفت:
_ جیمین تو اینجا کنار کوک بمون نمیخوام تنها باشه، توی این مدت با وجود این حرومزاده یک دقیقه هم نباید تنهاش بذاریم.
جیمین سر تکون داد و با اطمینان گفت:
_ باشه هیونگ خیالت راحت تا وقتی بیای مواظبشم.
.
.
.
.
با رسیدن به سلول لوکاس، جمعیت زیادی که رو دید که جلوی سلول جمع شدن. همه میخواستن بدونن بزرگترین و قویترین مافیای قاچاق اسلحه که پنج سال از دست پلیس فراری بوده و انقدر ماهر و زرنگه که بعد از این همه سال تازه دستگیر شده، چه شکلیه. همهی زندانیها رو کنار زد و با خشم وارد شد و رو به لوکاس که توی تختش لم داده بود و داشت سیگار میکشید یورش برد که بازوهاش توسط دو تا از نوچههای لوکاس گرفته شد و مانع نزدیک شدنش به اون حرومزاده شدن. پس با صدای بلندی شروع به داد زدن کرد و رو به لوکاس که با پوزخند چندشی بهش نگاه میکرد گفت:_ ولم کنید عوضیا....میکشت حرومزادهی بی شرف... توی عوضی باعث شدی این همه سال توی زندان بمونم و همه چیز رو تقصیر من انداختی...اگر دستم بهت برسه خفت میکنم لاشخور کثیف.
لوکاس با شنیدن این حرفهای تهیونگ اخم ترسناکی کرد و از سر جاش بلند شد و رو به افرادش و زندانیها گفت:
_ همگی از اتاقم گمشین بیرون، من با این امگای سرکشِ جذاب کار دارم.
بعد با نیشخندی که روی لب داشت به تهیونگ نزدیک شد و چونش رو گرفت. تهیونگ با خشم چونش رو از دست لوکاس آزاد کرد و غرید:
_ دست کثیفت رو به من نزن عوضی.
لوکاس با رفتن همه در سلول رو بست و رو به روی تهیونگ ایستاد و گفت:
_ از گذشته وحشیتر شدی بلوندی من! چرا رم کردی؟
تهیونگ با خشم دستاش رو مشت کرد و دندونهاش رو بهم فشرد. حیف....حیف که اون لوکاس عوضی یک آلفای خون خالص بود و ممکن بود بخواد تهیونگ رو با صدای آلفاییش کنترل کنه اگر نه خوب میدونست باهاش چیکار کنه! اون تنها آلفایی بود که نمیتونست زیاد مقابلش بایسته!
_ چرا اومدی به این زندان؟ چرا این سلول؟ ها چرا؟ اومدی که دوباره عذابم بدی!
لوکاس با پوزخندی که از صورتش کنار نمیرفت به تهیونگ نزدیک شد و گفت:
_ مگه دست منه که توی کدوم زندان و سلول باشم!
تهیونگ با عصبانیت از لای دندونهاش غرید:
_ با من بازی نکن لوکاس! خودتم خوب میدونی که با نفوذی که توی دولت داری اینها همه دست خودت بوده.
_ اوپس!... تو خیلی خوب منو میشناسی امگای بلوندی من.
تهیونگ با نفرت صورتش رو جمع کرد و گفت:
_ من هیچ نسبتی با تو ندارم حرومزاده...
لوکاس با لحن تاریکی لبزد:
_ اوه...شنیده بودم که با یک آلفا کوچولو جفت شدی، میدونم برای سرگرمیت توی زندان بوده! این دلیل نمیشه که امگای من نباشی!
_ من امگای تو نیستم کثافت.
لوکاس با شنیدن دوبارهی این حرف از تهیونگ اخم ترسناکی کرد و گفت:
_ اون زمان که هر شب زیرم بودی و بچهی من توی شکمت بود که امگای من بودی. الانم دوباره امگام میشی!
تهیونگ با مرور خاطرات گذشته خواست باز هم به طرف لوکاس هجوم ببره که شنیدن صدای افتادن چیزی درست پشت سرشون باعث شد به عقب برگرده و با دیدن شکلاتش که به پهلو روی زمین سقوط کرده، خون توی رگهاش یخ بست...
__________________________
قندکا، خوندن بدون نظر دادن و فالوو کردن پیجم حرام است! حرام.
پس خواهرم، کامنت و ووت فراموش نشه🥺
YOU ARE READING
Top Omega
Short StoryMulti shot Couple: Vkook Gener: Omegavers, romance, angst, criminal, smut شما تا حالا امگای تاپ دیدین؟! بیاین تا بهتون نشون بدم کیمتهیونگ وحشی ترین زندانی زندان مرکزی سئول چطوری همهی تصورات شما رو از یک امگا زیر سوال میبره!...