° مقدمه °

208 39 7
                                    


" بنشین و برایم حرف بزن، عشقم‌ را برایت شراب می‌کنم و پیک به پیک، نفس به نفس سر می‌کشم تا ز مستی دوستت دارم‌های بی‌جانم را باور کنی.
مستی من و تلخی تو، عاشقانه هایی از جنس دود.
دودی را مد نظر ندارم..شاید دود سیگار زمختت، شاید دود تانک بعد از شلیک و شاید هم دود خاکستر قلب‌های ما.

ناگهان قلبم از حضور تو تپید، گوش هایم فقط اسم تورا شنید.
ناگهان نفسم برای تو دمید، دستانم راجع به تو کشید.
ناگهان همه چیز من شدی.
بازی کردم عاشقی را، بارها و بارها‌.
ولی ملودی نگاهت
لباس خاکیت..
درمانم کن گه ندارم‌ جز درمان
صدایم کن که ندارم جز تو دلیلی برای سامان
محافظت کن سرباز..محافظت کن از ادغام این دو قلب که ندارند جز تو سرپناه؛
بازی می‌کنم..بعد از قطع نفس کشیدن هم عاشقانه‌ات را بازی می‌کنم.
می‌خواهم این نامه‌ی لعنت شده را امضا کنم و اسمت را بنویسم، اما اشک.خوی خیس و جوهر‌ پرا‌کنده‌ام خیلی وقته مرا لو داده‌انو.
دوستت دارم، ستاره. "

   _نامه‌ای برای سرباز محافظ

**

گفتی ز عشق یافت دلت روشنی؟بلی!
آتش به خانمان زده را خانه روشن است

سلام!
سیدل صحبت می‌کنه.

من‌ اینجام تا یکم‌ از عواطف، احساسات، افکار و قلب خستم رو در قالب فیکشن براتون به نمایش بزارم.

این اولین کار رسمی و ادیت خورده‌ی منه، پس دوستش داشته باشید /(-.-)\
فیکشن قراره متفاوت باشه..از ظرافت عشقش تا فضای سردش.
کازابلانکا راوی مستی و جنون عشقی بی‌نهایته، با پیچ و خم های تلخ و شیرین.

من در کنار روایت عاشقانه، فکت ها و دانستنی هایی از جنگ‌ تاریخی و جهانی دوم رو به تصویر کلمات می‌کشم، پس‌ تقریبا  ۸۰ درصد اتفاق‌ها، اسم ها و تاریخ ها واقعی هستن. دقت کنید گفتم ۸۰ درصد نگفتم همشون!

یه چندتا نکته کوچولو:

فیکشن به هیچ وجه اجازه‌ی بازگردانی نداره
این داستان توی چنل نامجینی در تلگرام به آیدی( t.me//Namjinie) هم آپلود می‌شه

مخاطب جان من تویی و تویی که عزیز تر از جان منی.
امیدوارم این فیکشن هم با شما با خوبی به پایان برسه،♡

𝖢𝖺𝗌𝖺𝖻𝗅𝖺𝗇𝖼𝖺|𝖭𝖩Where stories live. Discover now