Americano

117 28 24
                                    

تویه خونه همیشه بویه سیگار میاد و همیشه هم باعث میشه بکهیون اخم کنه و سریع از اون خونه فرار کنه اما وقتی زمان بازی پوکر باشه و پدر بکهیون چند تا از دوستاشو دعوت میکنه، دیگه به یه چیز غیر قابل تحمل تبدیل میشه‌. و خوب بکهیون حق انتخابی برای فرار از خونه تو این شبا نداره‌. در واقع بکهیون سرش با رسیدن به مهمونا گرمه، براشون زیرسیگاری های خالی میاره، ابجو بیشتر و چیزایه کوچیکی برای خوردن در حین بازی.

این بازی پوکر با بقیشون فرق میکرد از اونجایی که یه مهمون جدید داشتن. پارتنر کاری جدید پدرش یا بهتره بگم رئیس جدیدش. قبلا خانوادشون میتونستن هرچقدر پول که میخواستن داشته باشن، ولی با اومدن پول بیشتر قمار و مشروب هم اضافه شدن. پدر بکهیون توانایی خوبی در اداره کردن پولاش نداشت به خاطر همین تصمیم گرفت تا کمپانیشو به اوه سهون -مهمون جدیدشون- بفروشه، و تازه براش جشنم گرفت! جشن کلمه مورد علاقه پدرش بود. البته بکهیون دوست داشت صداش کنه یه دلیل دیگه برای قمار و از دست دادن پول بیشتر. دیگه چه کسی میتونه وقتی فقط ۲ درصد از کمپانیش براش مونده جشن بگیره اخه؟!!

با نزدیک تر شدن به میز، بکهیون احساس کرد قلبش از استرس دوباره لمس شدن توسط این مرتیکه ها نامنظم میزنه. دوستای پدر بکهیون وقتی مست بودن اصلا مثل انسان رفتن نمیکردن و بکهیونم به اندازه ایی بزرگ شده بود که بدونه پدرش یه ذره هم به این موضوع اهمیت نمیده و مادرشم فقط عاشق این بود که با پدرش دعوا کنه و لوازم برند بخره. بکهیون از دستی که موقع خم شدن برای گذاشتن بشقاب غذا روی میز رونش رو لمس میکرد، دوری کرد و سریع برگشت به اشپزخونه تا ابجو بیشتری براشون ببره.

بکهیون نمیتونست حدس بزنه که مستر اوه هم مثل بقیه دوستایه پدرشه یا نه. اون یه نگاه ناخوانا و صورت بی احساس داشت. هروقت که داشت نگاش میکرد نگاش توسط اون شکار شده بود و شاید به خاطر نگا هایه ترسناکش بود که با فکر کردن به نزدیک شدن به اون و غذا و ابجو سرو کردن براش باعث میشد قلبش تند تر بتپه.

"بکهیون!!"

بکهیون اهی کشید وقتی صدای پدرشو که اسمشو صدا میزد شنید تا برگرده و بطری های خالی رو با بطری های پر عوض کنه. تلاش میکرد تا با تمام احترامی که ممکن هست از دستایی که تلاش میکنن لمسش کنن دور بشه، ولی نمیتونست که یک دفعه یه نفر دستشو گرفت و کشید سمت خودش. وقتی به سمت چپش نگاه کرد فهمید مستر اوه دستش رو کشیده تا از دست کسی که سعی داشت به باسنش بزنه دورش کنه و به جاش خوردن دست مرده رو به میز تماشا کرد. خوشبختانه مرده زیادی مست بود تا بتونه درک کنه بکهیون کنار کشیده شده و به نظر میومد فکر کرده زیادی مسته و نتونسته درست نشونه بگیره.

"من هنوز بطریمو تموم نکردم، عوضش نکن."

صداش باعث شد پشت بکهیون به لرزش بیفته. یه جورایی عمیق و منلی بود‌. حتی به نظر میرسید یه مقدار صداش عصبیه. بکهیون فهمید اونقدرا هم که فکرشو میکرد نترسیده. با یه تعظیم کوچک به نشونه تشکر برگشت به اشپزخونه و رویه یکی از صندلی ها نشست.

Little BabyWhere stories live. Discover now