نمیدونست هوا سرد بود یا الکل باعث شده بود سردش بشه؟ حس کرد که محتویات معدهاش دارن بالا میان، برای همین لحظهای سرجاش ایستاد تا رفلاکس معدهش آروم بگیره، بعد اینکه حس کرد همه چیز به حالت عادی برگشته، دست هاش رو بیشتر داخل جیب های کت جینش فرو کرد.
بینیش رو بالا کشید و دوباره توی خیابون شل و ول راه رفت.
سونگمین کل این هفته، خودش رو با الکل خفه کرده بود. هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد جای صبحونه، الکل بخوره و بعد کل روز رو توی کلاسش در حالی که بوی الکل میده بگذرونه و باعث بشه که بچه های کلاسش بعد از کلاس راجع به مست بودن آقای کیم بحث کنن.
حس کرد که چیزی روی صورتش چکید، برای همین پوزخند زد و سرش رو بالا گرفت و وسط خیابون به آسمون تاریکِ شب نگاه کرد. قطره های بارون یکی بعد از دیگری، اول آروم و بعد به تندی روی صورتش پایین میاومدن.سونگمین هیچی نمیشنید، هیاهوی نیمه شب خیابون ها رو نمیدید، مردمی که بی توجه بهش به سمت پناهگاهی زیر بارون حمله میکردن و اون رو از راهشون کنار میزدن رو حس نمیکرد.
سونگمین خالی بود. خالی از همه چیز، این جور مواقع زندگی بی معنی بود. آسمون همه جا همون بود، مهم نبود چندسالش باشه، قطرات بارون روی صورتش همون حس همیشگی رو میدادن، خیس شدن توی نیمه شب زیر بارون، هنوز هم باعث میشد احساس بدبختی بکنه، درسته، میشد از زمین فرار کرد، مایل ها دورتر رفت، ولی آسمون همیشه همون بود، نه؟
تلخندی کرد؛ هنوز همون حسی که توی ۱۷ سالگیش داشت رو احساس میکرد. خیال داشت دیگه هیچوقت قرار نیست همچین حسی رو تجربه کنه، ولی حالا...اون اینجا بود...با همون حس.
و همیشه باعث و بانی این حس مفتضح درون سونگمین یک نفر بود.
چان
دو هفته پیش:
سونگمین با اخم بزرگی وارد اتاق چان شد، طبق معمول با پشتش روبرو شد که داشت از پنجره بزرگ اتاقش بیرون رو نگاه میکرد و بعد با کمی التماس و کمی عصبانیت، دست به سینه ایستاد و گفت:«محض رضای خدا، برای یکبار هم که شده میشه بگی اینجا چخبره؟ فقط همین یک بار؟»
چان حرفی نزد، فقط شونه هاش رو صاف کرد و آهی کشید.
سونگمین دوباره سوال کرد:«سی و دو چیشد؟»
چان بالاخره صحبت کرد، اما به سمت سونگمین برنگشت:«اوه...خوب میشه.»
سونگمین اخمی کرد و جلو اومد:«منظورت چیه؟»
چان خیلی ناگهانی به سمتش چرخید و بحث رو عوض کرد:«خب، میخوای بدونی اینجا چه خبره؟»
سونگمین به سرعت سی و دو رو فراموش کرد و سرش رو تکون داد.
چان کمی توی اتاق قدم زد و گفت:«تو توی خطری کیم سونگمین، جدیدا خیلی حواس پرت شدی، انگار دوربین های بیشتری توی اطراف پیدا شده و ازت تصویرای واضح تری گیر آوردن. اینکه کجاها رفتی، چیکار کردی...تو که نمیخوای گیر بیوفتی، میخوای؟»
![](https://img.wattpad.com/cover/303636756-288-k710630.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
KarmaComa: StrayKids Version'
Actionتوی آیندهی تقریبا دوری، جایی که انسان معمولی تکامل پیدا کرده، انسان های جدیدی خلق شدن به نام "ابرانسان". این اصطلاح رو نیچه اولین بار به وجود آورد. ابرانسان، انسانی کاملِ و کسیه که از همه لحاظ به شناخت رسیده ست. اما حقیقت تلخ این بود که نه تنها همه...