XXVII

94 32 9
                                    

سلام همگی، نویسنده صحبت می‌کنه، قبل خوندن این پارت لازم دونستم یک چیزی رو بگم، چون حس کردم این پارت ممکنه برای عوام عجیب باشه، ببینید، من سعی کردم واقع بینانه، چیزهایی رو نقد کنم که توی زندگی واقعی هست و البته که این فقط یه شخصیت خیالیه که اگه این پارت رو بخونین متوجه میشین- با خودش درگیره- در نهایت من قصد توهین به هیچ شغل، عمل، گرایش و افکاری رو ندارم.

...

مستی تقریبا از سرش پریده بود، اینطور نبود که ذهن سونگمین فقط درگیر چیزهای بی‌ربط و بی‌اساس باشه، می‌خواست بدونه دور و برش چه خبره، همه دارن چه غلطی می‌کنن؟ چرا فقط اونه که از همه چیز بی‌خبره؟ به درگیری های ذهنیش که فکر می‌کرد، فقط می‌تونست اون هارو به نقاشی های جه‌شیک که در واقع یک مشت خط خطی رنگ و وارنگ بودن تشبیه کنه.

تیشرتش رو از سرش رد کرد و از اتاقش بیرون اومد، مینهو هنوز اونجا بود، در واقع این سونگمین بود که با عجله خودش رو تر و تمیز کرده بود، تا قبل اینکه دیر بشه پیش مینهو برگرده... باید ازش تشکر می‌کرد؟ نمی‌دونست، اما حالا ذهنش یک کم مرتب تر شده بود و بهتر کار می‌کرد و حالا فهمیده بود اگه نتونه از چان چیزی بفهمه، ممکنه بتونه مینهو رو به حرف بیاره؟

برای همین با تنبلی کنار مینهو نشست، سرش رو به پشتی کاناپه تکیه داد، آهی کشید و به سقف نگاه کرد، بعد از چند دقیقه وول خوردن های متعدد و سکوتی که گاه و بیگاه با سرفه های سونگمین به هم می‌خورد، بالاخره به مینهو نگاه کرد و گفت:«می‌تونم ازت چندتا سوال بپرسم؟»

مینهو تا اون لحظه منتظر بود تا سونگمین بالاخره دهنش رو باز کنه، اما همین که چرخید به سمتش فکر دیگه‌ای به سرش زد، اینکه سونگمین فقط وقتی بیرون بود توی لباس پوشیدنش افراط می‌کرد، اما وقتی کسی نبود، به لباس شلخته و چروکش اهمیتی نمی‌داد.

سونگمین بشکن زد:«هی! گوشت با منه؟!»

مینهو سرشو تکون داد و از افکارش بیرون پرید:«آ-آه...آره...اهم...»

سونگمین تو چشم های مینهو نگاه کرد، نیم مست و نیم هوشیار پرسید:«توی ناحیه سوم چه غلطی می‌کنی؟»

مینهو با بهت اخم کرد:«ها؟!»

سونگمین صداش خش دار شده بود، چشم هاش بالا تا پایین مینهو رو آنالیز کرد و گفت:«منظورم اینه که...نگاه کن، لباس هات، همیشه مرتبه و به نظر گرون قیمت میاد...و اصلا به نظر نمیاد که دنبال کسی باشی...بیشتر انگار داری خوش می‌گذرونی...» نگاهش رو از بدن مینهو گرفت و دوباره به چشم هاش نگاه کرد:«تو حتی برای یه مقام ایکوآستریا بودن هم زیادی گرون قیمتی. هیچ پلیس کوفتی‌ای نمیتونه بیاد توی بار مشروب بخوره...پس، اینجا چیکار می‌کنی؟»

KarmaComa:  StrayKids Version'Where stories live. Discover now