part four☆

471 82 25
                                    

توی چشم های سیاه مقابلم که انگار کهکشانی با کلی ستاره و سیاره داشت نگاه کردم
اوه نه...
نباید...نه این درست نیست
من قلبم رو احساس می کردم که می تپید...اون هم با شدت زیاد...
چش شده بود؟!...
حتما مشکلی برام پیش اومده نه؟...
و این گونه بود که پارک جیمین توی دام عشق افتاد...
~خاطرات پارک جیمین
.
.
.
و توی اون مدرسه بزرگ و معروف قدم گزاشت...
فکش پایین افتاد لعنتی...این چی بود که میدید؟!
این یه مدرسه بود یا یه کاخ؟
توی ذهنش داشت مدرسه ی مزخرف خودش رو که سقف کلاسشون سوراخ بود و زمانایی که بارون میومد رو با این مدرسه که فرقی با کاخ نداشت مقایسه می کرد.
توی مدرسه قبلیشون فقط یه راهرو طویل وجود داشت که هر کدوم به دری راه پیدا می کردن و کلاس ها اونجا بودن اما محوطه ی این مدرسه...
فضای سبز و دیوارای بلند با اجر های قرمز که روی یکی از دیوار ها اسم مدرسه نوشته شده بود Kingsley...
در وسط محوطه سبز فواره ای وجود داشت که روشن بود و محوطه رو زیبا و با شکوه کرده بود...
جیمین اون لحظه با خودش فک کرد که اونجا قطعا یه بهشته نه یه مدرسه کذایی و البته که جیمین از مدرسه متنفر بود اما اونجا...حاضر بود برای کل عمرش زندگی کنه...
البته..شاید بنظرم زود قضاوت کرد...فک کنم اگر می فهمید قراره چه بلا هایی سرش بیاد هرگز این آرزو رو نمی کرد...
.
.
.
همونجور در حال نگاه کردن به اینور اونور بود و اصلا به دوروبری هاش که با تمسخر نگاش می کردن توجه نمی کرد...
دختری که اسمش سویون بود نیم نگاهی به جیمین کرد و با نیشخندی به لب به طرف دوستای دخترش برگشت
سویون:فک کنم از اون لوساست که پخ بهش بگی میشاشن به خودشون
به هر حال چی بهتر از دست انداختن یه تازه وارد...
و طرف جیمین قدم برداشت و طعنه ای محکم بهش زد که باعث شد جیمین
با کله بخوره زمین...
Jimin pov*
تف بهش،کدوم خرپولییی اینجا رو ساخته؟
خدای من
لامصب سخته فکمو کنترل کنم این مدرسه کوفتی مختص پولداراست...
و یهویی نمی دونم کدوم لاشی ای بهم طعنه زد فقط متوجه شدم که
با کله رفتم تو علفا و فک کنم یه مقداریش رو هم قورت دادم...
کل انرژی خوبی که داشتم همش پودر شد رفت هوا...
با عصبانیت سرمو برگردوندم
و یه دختری با موهای مشکی رو دیدم خیلی بهش می خورد از اون دخترای فیس و افاده ای باشه و همینطور عوضی...
با اون نیشخند رو مخش داشت بشدت روی مغزم راه می‌رفت....
Third pov*
سویون تک خندی از روی تمسخر زد:یاد بگیر سر راهه بقیه نباشی کوچولو باشه؟
و دوستاش به همراهش پوزخندی زدن...
خیلیا وایساده بودن و داشتن نگاه می کردن و پچ پچ می کردن همشون به خوبی می دونستن که دخالت کردن تو کار گنگ Dark shadow و Black snake حکم خودکشی کردن رو داره...و خب سویون جزو گنگ دارک شادو و همینطور دوست دختر جی کی بزرگ بود پس کی جرئت داشت بهش حرفی بزنه؟معلومه هیچکس...
اما جیمین هیچی راجبه گنگ بلک شادو و بلک اسنیک نمی دونست وگرنه سعی می کرد مودبانه تر جواب بده البته شایدم نه
چون اصولا جیمین هیچ چیز به تخمش نبود...
جیمین انگشت فاکش رو بالا گرفت و با لبخند ملیح اما حرص درار مخصوص خودش گفت:بیا بخورش
و جمعیت توی سکوت فرو رفت
سکوت
سکوت
سکوت
همه به این پی برده بودن که اون پسر قراره به طرز فجیعی از اومدن به این مدرسه و حرفش پشیمون بشه...
و اما سویون نیشخندش از لبش پاک شده بود
دوستاش هم همینطور...
اون هرزه چطور جرئت کرده بود چنین چیزی بهش بگه
حالشو جا می‌آورد..
دستش رو مشت کرد و خواست مشت محکمی به جیمین بزنه که زنگ کلاس
خورد
ناظم حالا به طرف اون همهمه اومده بود و سعی در متفرق کردن بچه ها داشت و همه کم کم به طرف کلاس ها رفتن
Jimin pov*
خاک روی لباسامو تکون دادم و چشم غره ای به اون دختره ی بیشعور رفتم
و همینطور به دوستاش
خواستم محل حادثه رو ترک کنم تا اوضاع از این قاراش میش تر نشده و ناظم هم تموم کنه زر زدناش رو اما وقتی خواستم رامو بکشم و برم اون دختره ی بیشعور کنار گوشم گفت تاوانش رو پس میدی
منم دوباره لبخند حرص درار معروفم که حتی وویونگ هم حرصی میشد رو بهش زدم:فاک اف بچ
و به طرف کلاسا حرکت کردم...
.
.
.
روی جعبه کتابام که تحویل گرفتمشون شماره کلاس رو زده بودن و منم دنبال کلاس خودم میگشتم البته این وسط یه چند جا دیگه رو دید زده بودم کتابخونه،کافه،یه چند تا کلاس،دستشویی مردانه،دستشویی زنانه
که اون بشدت اتفاقی بود،واقعا میگم شاید یه هزارم درصد رفته بودم دید زدن،بوخودا....
که کارما لطف کرد چوب تو کونم کرد...و همون لحظه یکی از دخترا یه چک بهم زد...بگذریم
اون مدرسه حتی از چیزی که فک می کردم هم بزرگتر بود لعنتی
بالاخره روبه روی کلاس A1 وایسادم
این کلاسم بود و...
قرار بود همکلاسی های چند سال ایندم رو ببینم
تقی به در زدم و وارد کلاس شدم
و سرم رو پایین انداختم و سر جایی که خالی بود نشستم
کلاس خیلی گرم و باحال بود
طرف من یه پنجره بزرگ بود که می تونستی حیاط رو ببینی
و دیوارا پر بود از نوشته هایی مثل برگرد،قراره بمیری،به گوه خوردن میفتی و نقاشی هایی مثل یه بدن ورزیده با سیکس پک که کله کیتی روش بود...
خدایی چی میزدن اینا؟
خودکارم رو گرفتم رو دیوار یه نقاشی کشیدم که کوسه در حال اسکی کردن بود...خلاصه که منم یخورده کم دارم مثلا یه بار بچه که بودم در توالت فرنگی باز بود...رفتم توش شنا کردم..
به ناموس نداشتم قسم فک کردم استخره...
تو این حین یه پسری که از خودش نور کور کننده ای ساطع می کرد کنارم نشست...
هوسوک: هی پسر سلام چطوری؟
با لحنی متعجب از یهویی گرم گرفتن پسر گفتم:
آمم...خوبم؟
هوسوک:داش عین خودمی، از قیافت و کارایی که کردی کصخلی میباره ازت خوشم اومد بزن قدش
وادفاک این چشه؟کصخله یا چی؟یا ابلفضل نکنه دنبال کونمه؟کون خوشگل و تپلم در خطرههه
جیمین:هه هه شما کی باشی اصن داشم؟
بهتره یکم شبیه لات و لوتا صحبت کنم بیخیال شه اره درسته...هه بوت عزیزم جات در امانه تا وقتی من هستم
هوسوک: دیدی گفتم کصخلی،اهم من هوسوکم جی هوپ هم صدام می کنن خوشبختم تو چی؟
یکم نرمال میزنه شاید می خواد فقط باهام دوست بشه اه اصن چمیدونم...
جیمین:آم خب منم جیمینم،پارک جیمین...خوشبختم هوسوک شی
هوسوک یکمی بهم نزدیک شد و چشاش رو ریز کرد
گفت:ببینم تو همونی هستی که سویون رو قهوه ای کرد؟
سویون کیه اصن... نکنه اون دختره رو میگه
گفتم:آم اگر منظورت از سویون اون دختره فیس و افاده ای که بهم طعنه زد رو میگی اره من بودم
یهویی دستم رو با تعجب گرفت... و به اینکه می خواد بکنتم تقریبا ایمان آوردم
اما با فک پایین افتادش گفت:دهنتوووو پسررر،اگه می دونستی به کی چی گفتی الان خودتو از این پنجره پرت میکردی پایین
حقیقتا یخورده کنجکاو شدم ببینم کیه اون دختره اما خب پارک جیمین معروفه به دایورت کردن همه چیز به تخمش...
تا خواستم یچیز بگم استاد وارد کلاس شد و شروع کرد به زر زدن راجب چیزای تخماتیک...
.
.
.
کل روز حوصله سربر بود البته به جز وقتی که با هوسوک برای ناهار رفتیم و راجب کلی چیز زر زد...
و الان زنگ اخره و خوشحالم که یه دقیقه دیگه کلاس تموم میشه و من می تونم روی تخت گرم و نرمم بخوابم کل ظهر
بالاخره زنگ خورد و از کلاس با هوسوک خارج شدیم
هوسوک با انرژی بالایی که نمی دونم این همه انرژی رو از کجا میاره گفت:
خدافظ جیمین شیی فردا می بینمت
و من لبخندی بهش زدم و ازش خداحافظی کردم
دست کردم تو جیبم و....متوجه شدم که فاک گوشیمو تو کلاس جا گزاشتم
خیلی سریع تو راهرو دوییدم
و به کلاس رسیدم که دستام رو،رو زانوهام گزاشتم و نفس نفس زدم اوف همیشه از دوییدن و ورزش کردن بدم میومد...اما
یه صدایی میومد...یه صدایی مثل ناله...
درو آروم باز کردم با چیزی که دیدم فکم افتاد پایین
اون... اون دیگه چ..چی بود؟
او..اونا داشتن س..سکس می کردن؟!!!
.
.
.
خب خب سلام چطورین گوگولی ها؟😗💖
من آمده ام با پارت جدید
بنظرتون کی بود داشت اهم اهم می کرد؟حدس بزنین💫😂
آم خوشگلانم می خواستم بگم که قراره یه بوک جدید بنویسم
بنظرتون ویکوک باشه؟کوکمین،کوکوی و... انتخاب کنین😸
نظراتتون رو بگین💖
راستی بخاطر شما بیشتر نوشتم
ووت و کامنت فراموش نشه باشه؟😙
تک تک ووت و کامنتا کلی بهم انرژی میده
ممنون که وقتتون رو برای فیک میزارین💫💙
فعلاااا👋🏼

I wanna go back to my town!!!(Vkookmin)🔞Where stories live. Discover now