Part * 18

1K 135 14
                                    

Yoongi'Pov:

سکسکه ای کرد و به یونگ که زیر بغلشو گرفته بود نگاه کرد،
خمار خندید

- هی.. حالم خو..خوبه

مرد چشم غره ای بهش رفت

- بهت گفتم انقدر نخور

در ماشینو باز کرد و پسرو روی صندلی شاگرد و نشوند،
ماشین و دور زد و خودش پشت فرمون نشست،
سوییچی رو که از توی جیب جیمین برداشته بود و از توی جیبش درآورد و ماشینو استارت زد،
باید جیمینو به هتل برمیگردوند تا استراحت کنه،
اگه یکم دیگه مونده بودن یقین داشت باید اون رو از بین جمعیت درحال رقص جمع کنه،
پوفی کشید و همون‌طور که راهنما میزد به پسر مو بلوند نگاه کرد، گیج بود و چشم هاش هرچند لحظه روی هم می افتادن،
لبخند محوی به بامزگیش زد و پاشو روی پدال گاز فشرد،
&
حین اینکه که سعی داشت تا جیمین رو نگه داره و مانع سقوط کردنش بشه کارتو روبروی دستگیره گرفت و درو کمی هول داد تا باز بشه..
راه اتاق و پیش گرفت و آروم پسرو روی تخت دونفره گزاشت، نفسشو بیرون فرستاد و خواست بلند شه اما یقش کشیده شد و بی اختیار روی بدن پسر مو بلوند افتاد،
صورتش روبروی پسر قرار گرفت،
جیمین مست بود ولی نه اونقدری که ندونه داره با کی چیکار می‌کنه،
به لب های سرخ مرد چشم آبی خیره شد و آب دهنش و واضح قورت داد،
نگاه یونگ هم سر خورد و این بار به لب های نیمه باز پسر خیره شد که بخاطر مستی نفس نفس میزدن،
چشماشو روی هم فشار داد،
نمی‌خواست آدمی باشه که بخاطر مست بودن طرفش بی اجازه و بخاطر ساکت کردن میل درونی خودش بهش دست بزنه،
تکونی خورد و سعی کرد از جاش بلند شه که جیمین نالید

- نرو..

قلبش تند میزد،
نگاهشو به چشمای خمار کراش لعنتیش داد،
فقط یک اجازه.. فقط یک اجازه کوفتی میخواست تا دق و دلی های این چند وقت و سر بدن بی نقص پسر خالی کنه،
پسر مو بلوند دستاشو از یقه مرد جدا کرد و به سمت گردنش برد، دورش حلقه کرد و با یک حرکت لب هاشو روی لبای مرد چشم آبی کوبید،
زمان یخ زد و انگار همه جا توی سکوت عمیقی فرو رفت،
لب های نرم پسر روی لبای مرد سر میخورد و اون هارو و به بازی میگرفت،
مک آرومی بهشون زد و آروم جدا شد، یونگ کمی سرشو عقب برد،
چیزی نمونده بود تا قلبش از کار بیفته،
به چشم های خمار پسر نگاه کرد،
لب پایینشو توی دهنش فرستاد و مکید تا طعم شیرین لب های پسر رو با تمام وجود مزه کنه،
دستشو بالا آورد و نرم گونه پسرو نوازش کرد،
چشم های جیمین از نوازش های مرد روی هم افتاد و لبخند تلخی روی لبای البالوییش نقش بست،
یونگ کمی خم شد و این بار لب هاشو روی پلک های بسته پسر گزاشت و بوسید،
با عقب برگشتن مرد،
چشمای پسر که حالا لایه نازکی اشک روشون بود باز شد،
نگاه جیمین روی چشم های اقیانوسی مرد سر خورد،
حالا میفهمید چقدر احمق بود که مدام این حس ناب و خالصانه رو انکار میکرد،
بی اختیار بغضی گلوشو گرفت و زمزمه کرد

Love Is Not Logical | V.KOOK «completed»Where stories live. Discover now