البته که وقتی جیمین داشت با اون لحن گنگ، جونگکوک مبهوت شده رو به آخر سالن بزرگ ورزشی میکشید؛
حواسش به دستگاه هایی که خیلی به خصوص برای
'فرم دادن باسن و رونها بود' توجه نکرده بودن،
اونموقع فقط میخواست خودش و دوستش، از فضایی که رایان تیبو داخلش نفس میکشه دور شن...متوجه قدم برداشتن یکی از اون دخترا به سمت خودشون شدن.
از لباساش و کارت آویزون شده از گردنش مشخص بود مربی اون بخشه.موهای قهوه ای کمرنگ با فرهای ریز داشت، و هدبند مشکی رنگ که موهاشو تا حدی به عقب متمایل کرده بود، نتونسته بود به خوبی جلوی چند تار مویی که روی پیشونیش ریخته شده بود رو بگیره..
نگاه عسلی رنگ و خطچشم نازک و کشیده در آخر، ست ورزشی سورمه ایش از استایل اون دختر یه ورزشکار همهچیز تموم ساخته بودن..با نزدیک تر شدن دختر، رایحه خیلی شیرین خامه بینیشون رو نوازش کرد، و از تک چالگونه کنار لپش و لبخند شیطونش نشان دهنده این بود که نتیجه هم صحبت شدن باهاش، قراره بدجور سر به سر اون دوتا آلفا بزاره.
_خب پسرا برای ساختن اومدین یا فرم دادن؟
اون دوتا آلفا که برای اولین بار توی اون شب واقعا احساس سرخوشی میکردن با شنیدن اون حرف لبخند مسخره ای زدن..
راستش توقع داشتن امگای خامهای برای تعریف کردن ازشون بیاد جلو،
نه پرسیدن سوال "ساختن یا فرم دادن".در واقع خودشونم نمیدونستن دقیقا باید از چی اونها تقدیر بشه؟.. ولی خب اونا به اندازه کافی تعریفی بودن مگه نه؟
اصلا همینکه پوز رایان تیبو با دارو دستهاش به خاک مالیده بودن خودش مدال افتخار میخواست...جیمین که داشت با دستاش موهاشو بالا میداد و کمک کم وارد فاز "سکسی پارک" میشد با لبخند کجی به دختر روبه روش نگاه کرد.
_ببخشید لیدی !!
میشه بگید غیر وسیله "فرم و ساخت" امکانات دیگهای هم این قسمت هست یا نه؟
من و رفیقم میخوایم تا حد امکان از اون قسمت سالن (با دستاش به جایی که رایان و رفقاش داشتن پرس سینه میزدن اشاره کرد) دور باشیم._خیلیخب مِستر !! باید بگم شما الآن دقیقا توی بخشی از سالن هستین که معمولا مردم برای حجیم تر کردن پائین تنه یا حذف اضافه چربی هاشون میان بقیه وسایل هم نجاست که اشاره کردین !!
ازونجا که چربی اضافه توی بدنتون به چشمم نمیاد...
(اینجای حرفش مکثی کرد و با چشمایی که رنگین کنونی شده بود نگاهش بین اون دونفر چرخوند و با جیغ کوتاهی دست زد) وایسا ببینم !!!
شما دوتا کاپلیدد ؟؟؟ اون رایان یه هموفوبیک به تمام معناس !
برای همین باهاتون بحث میکرد پس..._نهههههه
_من با این؟؟؟؟؟با جواب و ریکشنی که همزمان با بهت ازشون پیدا شد دختر امگا یکه ای خورد و لبخند کجی زد.
![](https://img.wattpad.com/cover/348080394-288-k447555.jpg)
YOU ARE READING
ʙᴇƦɢᴀᴍᴏᴛ {V⃞h⃞o⃞p⃞e⃞}
Fantasyᴍᴀɪɴ ᴄᴀᴜᴘʟᴇ : ᴠʜᴏᴘᴇ Sᴜʙ_ᴄᴀᴘʟᴇᴛs: Kᴏᴏᴋᴊɪɴ ɢᴇɴʀᴇ : ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀsᴇ , Sᴍᴜᴛ, ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ , ғʟᴜғғ , ᴄᴏᴍᴇᴅʏ بازی زمان؛ آدمو میشکنه، نابود میکنه، خم میکنه... زمان طوری به بازی میگیرتت که یادت میره چی بودی؟! آرزوهات... دلیل لبخندت... همرو نابود میکنه و تو؟! یا...