part10:bad horny boy

627 151 46
                                    

Tae pov:رگال لباس های جلوش رو یبار دیگه چک کرد و بازهم دلش برای اون شورتک لی که قسمت های پارش مروارید کار شده بود رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


Tae pov:
رگال لباس های جلوش رو یبار دیگه چک کرد و بازهم دلش برای اون شورتک لی که قسمت های پارش مروارید کار شده بود رفت...
جیمین از قسمت پرو خارج شد و روبه روی اینه های قدی برای خودش فیگور گرفت..
جیمین: من عاشق کالکشن جدیدت شدم کیوتی پای
تهیونگ با دستی که زیر چونش زده بود حرفه ای برسیش کرد و در اخر جوابشو داد:ممنونم دارلینگ اون کمربند سه تیکه که از زارا خریده بودی میتونه این شلوار رو تکمیل کنه...
جیمین مشتاقانه سر تکون داد و یک دور دیگه چرخیدو بیشتر تمرکز کرد...
بکهیون با جامی از پينک واین همیشگیش تایید کرد
بکهیون: درست میگه سانشاین یه تیکه کون خوردنی شدی..
جیمین با حالتی کلیج شده جوابشو داد: هیچ وقت تعریفات برام عادی نمیشه...
بکهیون یه پوزخند کیوت تحویلش داد و گفت:این راز موفقیت رو از گربه ها یاد گرفتم..هیچوقت نزار قدم بعدیت رو پیش‌بینی کنن..
جیمین نزدیکش شد و یکی از اون ماکارون های لیمو رو که وسوسه انگیز بود گاز زد:گربه.. میخوای بگی تبدیل به یک عجيب غریب که با حیونا حرف میزنه شدی..
بکهیون چشماش رو چرخوند و واسه بار صدم مجموعه فروشگاه رو تو تبلت چک کرد:نخیر نیاز نیست که حتما پروفسور باشی تا رفتار سرد و چهره غیر قابل خوندن گربه هارو بفهمی...گرچه چندسال زندگی کردن با لوهان این امکان رو بهم داد تا تبدیل به یکی از اوناشم یه گربه سرد مرموز که هیچ احساسي از خودش بروز نمیده...
جیمین قهقه بلندی سر داد و همزمان که سعی میکرد از خفه شدنش جلوگیری کنه تیکه تیکه گفت:جییزز...بیون بکهیون گربه سرد خشن، تو در اولین دیدارت با آقای بوکسر باهاش خوابیدی این چه فن گربه بودنی...
بکهیونی که هاله‌ی صورتی گونه هاش رو دربر گرفت
به دوتا پسر ثابت کرد که اون امگا صحنه های غیر کودکانه ای از شب دیونه وارش با پارک چانیول رو به یاد آورده...
بلاخره بعد از سکوت چند ثانیه ای پسر کوچک تر با شرم بی سابقه ای به حرف اومد..
بکهیون:یااا این بی انصافیه من مست بودم....اصلا چرا راجب مسائل جنسی زندگی من بحث میکنیم..فرار تهیونگی عزیزم با ددی مافیایش و هیت به موقعش مهم تر نیست...
جیمین خنده حق به جانب و مچ گیری زد : آقای بیون نمیتونی به همین سادگی بحث رو عوض کنی اما بهرحال...
سرشو سمت تهیونگ برد و دعوتش کرد که بینشون بشینه...
تهیونگ نفسش رو صدا دار رها کرد و بین رفقای صمیمیش نشست جام بکهیون رو ازش قاپید و یک نفس نصفش رو بلعید...به پشتی مبل تکیه زد و گفت:
ته:خب.....من بعد از یک شام بی‌نظیر و یک جام شامپاین چند شات تکیلا درحالی که نزدیک به مستی بودم هیت شدم، دقیقه های اول نتونستم دارو هام رو بگیرم پس در ادامه مثل یه هرزه گرون خودم سمت جئون با بدن خوشکلش پرت کردم...
بکهیون سیخ نشست وبا صورت حیرت زده گفت:وات دفاک بیبی ماما...چه اتفاق فاکینگ نامحتملی افتاده...
تهیونگ ناامید جوری که انگار درد داره چشم هاش رو چرخوند درحالی که صداهای خود درگیرانه و خجالت زده‌ ای رو از هنجرش آزاد میکرد گفت: لعنت ماه بهش
.....فلش بک هفته قبل ویلای جونگکوک..
جونگکوک با تعجب و اخم کم رنگی گفت مشکل چیه..
تهیونگ لب برچید و گفت: من قرص های جلوگیری از هیت رو یادم رفته..وبا حالتی ادغام شده با کمی خجالت و غرور کاملا سمت جونگکوک چرخید و گفت:اگه اوضاع من ناجور شد با کاندوم منو بکن...یادت نره
جونگکوک شوکه تو جاش خشکش زد هنوز داشت جملات پسر رو هضم میکرد....جونگکوک: منظو...
که تهیونگ حرفش رو برید و مثل یک ببر خوش خط و خال چهار دستو پا نزدیکش شد و با کمی تلاش خودش رو روی پاهاش کشید:نگاه خمار و پوست قرمز شدش مرد بوکسر رو مطمئن کرد که از اونچه که فکرش رو میکرد سريع تر موج هیت پسرش رو در بر گرفته...
جونگکوک آب دهنش روبا صدا قورت داد و سعی کرد رایحه ی به شدت خواستنی امگا رو نفس نکشه..
با یک حرکت سريع از جا پرید و امگای مکار توی آغوشش رو با خودش بلند کرد وارد روم خودش شد.. حرکات سريع همراه با دستپاچگیش رو اداکرد
توله گرگ رو داخل حمام برد و توی وان سفید رنگ نشوند آب ولرم رو باز کرد و بیرون رفت در اتاقش رو قفل کردو.. سراغ بچها رفت که جلوی تلویزیون خمار خواب شده بودن هردوشون به اغوش کشید و سمت اتاق بزرگ طبقه بالا برد روشون پتو کشید و گونه هردو رو بوسید ...
قوری جوش‌ اومده از چای بابونه رو خاموش کرد وماگ مشکی رنگ رو لبریز کرد سمت اتاق رفتو قفلش رو چرخوند تهیونگ هنوز با لباس داخل وان بود و ناله های ریزش سکوت اونجا رو میشکوند رون های بی‌نقصش بهم فشرده میشد و زیر لب هذیون میگفت با استشمام رایحه جونگکوک ،نیمه هوشیار سمتش نگاه کرد.
پسرو بغل کردو به خیس شدن پیراهن مردونش اهمیت نداد تهیونگ رو لبه تخت نشوند که پسر بی اهمیت هودی رو از سرش کشیدو برهنه شد پنتی کوچیک خیسش چندان کافی نبود و امگا با لرز زیر لحاف تخت مرد الفا خزید جونگکوک به ماگ چای بابونه چشم دوخت که هنوز بخارهای گرمش ازش خارج میشد نگاه دیگه سمت پسر مورد علاقش انداخت و متوجه شد اون کوچولو تقلاهای ریزی میکنه و نهایتأ یه پارچ ده سانتی که نقش لباس‌ زیرش رو ایفا میکرد دراورد و از زیر لحاف به بیرون پرتش کرد که اتفاقا از شانس ملکوتی جناب جئون درست جلوی پاش افتاد...
اروم وبا فاصله سمت دیگه تخت نشست و سعی کرد چای آرامش بخش رو به امگا بخرونه و تقریبا موفق شد...
با تصمیم آنی ویلا رو ترک کرد وبه مقصد نزدیک ترین داروخونه روند.. کلاه کپش عرق شرم روی پیشونیش رو می پوشوند اما لاله گوش سرخ شدش مشخص بود مرد بتای پشت دخل با حس همزاد پنداری بسته قرص های ضد هیت رو براش حساب کرد و آلفای بیستو هشت ساله موفق شد نزدیک به ساعت دو شب خودش رو به خانوادش برسونه..
به اتاقش که برگشت تصویر نفس‌گیر امگا که درحال لذت دادن به خودش بود عقلش رو پروند...
جوری که دقیقه های متوالی وقت گذاشت تا تمام جزئیات فوقالعاده اش رو به ذهن بسپاره تا در اسرع وقت مرورشون کنه..
بدن برفیش حاله براق حرارت بدنش نیپل های پف کرده و چشم های بینظیر ببریش که به عقب برگشته بود...
اروم نزدیک تر شد و تونست صدای نفس های سخت منقطعش رو بشنوه که آسمونی بود دقیقا از جایی مثل بهشت...
یکی از مسکن‌های امگا رو از جلدش خارج کرد و با شیرتوت فرنگی موردعلاقه امگا نزدیک دهنش برد که با مقاومت شدید پسر روبه رو شد..
و این کمی زمان برد تا در جنگ و دوئل دستای سرکش تهیونگ که سعی در ادامه لمس آلت تناسلیش داشت و دهن یاغی پسر که به هرسمتی میچرخید الا لبه لیوان پیروز بشه...منتها تصویر آلت سخت و باشکوه پسر که به‌طرز فجیعی باعث روشن شدن جونگکوک میشد مانع این شد تا رهاش کنه اون دیک کوچولوی زیبا حسابی درد ناک بنظر میرسید و دست های نحیف ضعف دار تهیونگ بنظر نمی‌رسید که بتونن براش کاری کنن.
پس با تصمیم نامطمئنی بین پاهای مرد چرخید و رون های توپر خوش فرمش رو از هم فاصله داد با دیدن سوراخ تنگ براق از اسلیک پسر سوت عوضی زد و اجازه داد بوش اونو راضی کنه..
لب‌های کاربلد خیره کنندش رو لیس زد و بوسه تفی سر آلتش گذاشت، طول نچندان بلند پسرو قورت داد و بعنوان پاداش مکش سخت دهنش ناله الهه مانند گرگ کوچیک تقدیمش شد...یک دقیقه بلوجاب سخت به اوج خامه ای پسر کریمیش ختم شد اما بلافاصله اون اون کوچولوی بی‌صاحب دوباره جون گرفت...
لبخند تخس و راضی تهیونگوتقدیم جونگکوک شد و موهای پرپشت لخت سیاهش دوباره توی مشت کوچیک تهیونگ فشرده شد و صورت تماشایی مرد بین پاهاش فشرد .
جونگکوک خشنود دهن و زبون حرفه‌ایش رو تقدیمش کرد.
بوکسور ما با بیچاره ترین حالت ممکن تا دم دمای صبح که مسکن ها اثر کنن از دستو دهنش برای عزیز قلبش مایه گذاشت و زمانی که بلاخره تهیونگ راضی برآورده شده و سبک خسته بخواب رفت
جونگکوک به حمام رفت تا با رایحه مست کننده امگا کمی از درد کمر خودش رو کم کنه...
....زمان حال...
بکهیون ذوق زده خندید و درحالی که از لبه بطری دهن میزد قش رفت: پس میگی اون مرد بزرگ پرابهت تمام شب بین پاهات اسیر بود چونکه اگه یه قدم عقب میکشید توعین سلیطه ها جيغ میکشیدی
تهیونگ شرم زده دستی به صورتش کشید و جواب: مثل اینکه اره و فاک چهرش رو روز بعد که دیدم انگار سخت ترین زجر عمرش رو متحمل شده بود...همون روز به سئول برگشتیم و من حتی نتونستم سر هیچ بحثی رو تو ماشین باز کنم و تا همین الانم ازش فرار کردم...
جیمین متفکرانه پا روی پا انداخت و گفت:واضحه که جئون روی تو گرایش داره چرا باهات نخوابید...
بکهیون نچ نچی کردو مثل یه روانشناس درستو حسابی گفت: شوخی میکنی پارک...اون مرد مثل کسیه که تو حالت غیر نرمال با کسی بخوابه و خودش رو تحمیل کنه...نه نه نه احتمالا امگاها واسه ساک زدن آلتش سف میکشن و انقدر سعی میکنن خودشونو بهش بمالن که ارگاسم شن....اره..کافیه تو همون شورت های ورزشی بره کافی شاپ تا زن مرد بخوان بهش تجاوز کنن..
تهیونگ جيغ کلافه کشید و ناله کرد:لطفااااا....من به شدت احساس حماقت میکنم..
جیمین اما میون کلامش پرید:نکن تهیونگی هیچکس تو رو قضاوت نمیکنه...دراین مورد حق با بکی...
درسته گذشته پرپیچ خمی دارین...اما بعد از این همه مدت و چیزی که دست تو نبود خودت رو اذیت نکن فقط ازش لذت ببر و به این توجه کن که یه گرگ درستو حسابی بهت چندتایی ارگاسم رویایی داد..
تهیونگ نگاه دیگه ای به دوستاش انداخت و درحالی که ته جامش رو داخل دهنش خالی میکرد اضافه کرد: نمیدونم واقعا...
چوب‌لباسی های روی میز رو برداشت و سمت صندوق راه افتاد اون بیست دست لباس برای امروز کافی بود حس خرید کردنش ته کشیده بود....
Jm pov:
با بکهیونی که انگار هوشیاری چندانی نداشت سمت باشگاه جی کی راه افتادن تهجون باشگاه بود و قرار با جیمین به خونه بیاد...
داخل که شدن مستقیما با لورنزو برخورد کردن و اون الفای خوشرو همراهیشون کرد برق چشماش با دیدن بک سه برابر شده بود درحالی که دوست عزیزش کم کم وارد چرت زدن مستی میشد..
وارد طبقه خصوصی جئون شدن و اون الفای رهبر همراه با پسرش تازه تمرینات رو تموم کرده بودن..
تهجون گونه هردو امگا رو بوسیدو کمی وقت خواست تا دوش بگیره تو این تایم چانیول پارک از ناکجا آباد پیدا شده بود و جیمین رو سین جیم میکرد تا از دلیل الکل نوشیدن امگای موردعلاقش سر دربیاره..جونگکوک حال تهیونگ پرسید و جیمین مختصر گفت که خوبه ...
یونگی برای مسابقه ای به بوسان رفته بود و جیمین عمیقا میتونست بهونه های دلش رو از روی دلتنگی تشخیص بده...
دختر امگایی که به پروپاچه چانیول میچسبید از مشتری های وی ای پی بود که هی بهونه میگرفت که سرتمرین برگردن و چانیول با نهایت احترام بهش گفت که تمرین اون روز تمومه ...
بکهیون بعد از رفتن دختر بی هوا لب زد:پارک چانیول
تو حق نداری دلمو بشکنی...
و چان شوکه گفت:من اینکارو نمیکنم توت فرنگی..
بکهیون بغضی گفت: تازه این بدترم هست من یه امگای نرم
چانیول مهربون لب زد:متوجه کندی من مواظبتم..
اما بکهیون حرف خودشو ادامه داد:آخه میدونی میمی های ما کوچولو تره..؟ و واسه همينه که قلبمون راحت‌تر میشکنه چون ایربگ درستو درمونی نداریم که از قلبمون مراقبت کنه...مثل مال اون خانوم سینه هنتایی.‌...
همه سکوت مرگباری کردن و شلیک خنده پشت بندش جایگزین شد..
قیافه همه جوری بود که انگار به یه پاپی کوچولوی ابله که از درد نداشتن سینه میناله نگاه میکردن..
تهجون دوش گرفته و مرتب برگشت و جیمین اروم جوری که چان بشنوه و تهجون متوجه نشه پچ زد:میتونی بدون اینکه بکنیش برسونیش آپارتمانش
چانیول با گونه سرخ شده فریاد زد: البته
جیمین منتظر ادامه حرفای مرد نشد و با تهجون به خونه برگشت..
اولای شب بود و بی حوصلگی به رگ های مغز امگای مو صورتی فشار آورده بود با ایده ای که بهش الهام شد نیشخندی زد و سراغ جوراب های جدیدش رفت وبا
کلاه کاسکتی که هدیه یکی از فن هاش بود روی تخت برگشت...
یک ویدئو جذاب با کاسپنت گربه موتور سوار میتونست ایده جالبی واسه آزار مین یونگی باشه...
گربه ای که خوب از بالشت ابریشمیش سواری میگرفت...
------------------------------------------------------------

Hi.......سلوووو
دوستان رنگی من چطورین...
پارت ده با کلی تاخیر و بد قولی تقدیم نگاه قشنگتون..
کاور تلاش نا موفق بنده میباشد😊
سوالی که ازتون داشتم آیا فتیش خاص جنسی دارید؟
با ذکر یا حق لعنت به دانشگاه و مدارس بدرود
دوستون دارم مواظب خودتون باشید..
Nino-

she's a little like me??Where stories live. Discover now