ACT II: Chapter sixteen

67 16 27
                                    

نویسنده برای پس زمینه تاریخی داستان انقلاب اوکراین رو در سال ۲۰۱۴ انتخاب کرده. این قسمت بعد از شورش ها و اعتراضات و قبل از اشغال کریمه اتفاق میفته.

- باله کیِف یکی از بهترین های جهانه و رقصنده های زیادی رو به خودش جذب کرده.

Harry / گذشته

کیف آشوب بود. افسر پاسپورت ازمون پرسید که مطمئنیم میخوایم بریم اونجا یا نه و بوشامپ بهش اطمینان داد که میخوایم. به آخر انقلاب کرامت رسیدیم، جایی که معترض ها توی میدون نزالژنوستی ' میدون انقلاب ' با پلیس ها درگیر بودن. هر قدم رو دیوار های نقاشی شده از خمپاره های درحالی متلاشی شدن و زباله فرا گرفته بود. خونه ها از آتش سوخته و سیاه شده بودن. کاغذ ها و پرچم های پاره شده ی انقلاب همه جا پراکنده بود. هنوزم معترض ها و پلیس هایی با ماسک های ضد گاز اونجا بودن. با اینکه بدترین قسمتش تموم شده بود اما هنوزم خشم مثل مه در هوا معلق بود.

باید از اینجا میترسیدم اما بابتش حس رضایت داشتم. تمام اون وحشت ها و زخم ها باعث میشدن که مال خودم رو فراموش کنم.

توی تاکسی یه سری از گرافیتی های جالب رو دیدم‌ - یه طراحی با اسپری از ماسک گای فاکس و یه گاو کارتونی با ابر کنارش که روش نوشته شده بود " فاک به پوتین". اما اکثرا فقط بی سر و صدا توی گوشیم میچرخیدم.

بوشامپ داشت نگاهم میکرد. وقتی نقش یه نوجوون عبوس رو بازی میکردم خوشش میومد. تظاهر به دلخوری کرد، " اوه هری، بذارش کنار. " گوشیم رو گرفت. " صاف بشین و هر از گاهی لبخند بزن."

ده دقیقه از آپارتمان فاصله داشتیم و توی ترافیک گیر کرده بودیم. بوشامپ یه مکالمه ی اوکراینی با راننده داشت. کلمه ی ' syn ' بارها و بارها بین اونا مطرح شد.

" معنیش چیه؟" پرسیدم. " syn?"

بوشامپ خم شد و زمزمه کرد. " پسرم. فکر میکنه پسرمی."

دستی روی زانوم گذاشت.

اوایل عصر به آپارتمان جدیدش در مرکز شهر رسیدیم. فضای مطبوع و پنجره های بزرگی داشت اما وسایل بعد از جنگ فرسوده و افسرده کننده شده بودن.

برخلاف خونش توی پاریس، اینجا دوتا اتاق خواب داشت. داخل اتاق کوچیکتر دویدم. دیوارها سبز آبی رنگ شده بودن و یه میز کوچیک از چوب کاج اونجا بود. فکر کردم شاید بذاره اینجا بمونم.

بوشامپ بهم گفت دنبالش برم. کیفم رو توی اتاق خواب اصلی برد و گفت هردومون اونجا میمونیم. گفت بعد از " معاشقه " به قدری خسته میشم که نمیتونم جا به جا شم.

" اگه دوست داری میتونی در طول روز اونجا بمونی. میتونی وقتی من استودیو ام تکالیفت رو روی اون میز چوبی انجام بدی."

سرم رو با پیروزی ناچیزی تکون دادم.

توی اتاق خواب اصلی کولم رو رها کردم و گذاشتم که پایین بیفته. شروع کردم به دراوردن لباسام. میخواستم فورا انجامش بدم. حداقل میخواستم راند اول رو بگذرونم تا امیدوار باشم شاید این برای باقی شب بی حسم کنه. تصور بلایی که بوشامپ ممکنه سرم بیاره تقریبا بدتر از خوده اون عمل بود.

Flightless Bird || ( L.S )Where stories live. Discover now