Character Talk

207 19 3
                                    

جئون جونگ‌کوک:
"تهیونگ توی زندگیِ من اومد و خراب‌ش کرد! منی که مدعی بودم قوی‌ام، یهو به شدت ضعیف شدم. تموم حساب‌وکتاب‌هام هم بهم ریخت! توقع عشق رو نداشته‌باشید، چون نمی‌تونم! واقعاً نمی‌شه. آره... من و اون به هم وصل شدیم. و جدایی... چیزیه که خیلی دور به نظر می‌رسه. در واقع دست‌نیافتنی... اما می‌دونم قلب‌م، تا آخر توی سینه‌ی خودم می‌مونه و اون رو با کسی شریک نمی‌شم! مرسی داستان‌م رو خوندید... ."

کیم تهیونگ:
"وارد شدنم به زندگیِ کوک... در اصل وارد شدن‌ش به زندگی من... دل‌به‌خواه نبود. اما اینکه بخوام بمونم و بمونه چرا. دل باختن‌م بهش، از روی آگاهی بود و پشیمون نیستم. با اینکه می‌دونم قرار نیست هیچ‌وقت این احساس دوطرفه بشه؛ ولی دل بی‌قرارم، امید داره. من بازیچه بودم. می‌تونستم مقابله کنم؛ ولی نکردم! دروغ چرا؟ خودم خواستم! درک کردن.م؟ نمی‌دونم... شاید درک بشم، شاید نشم... ولی... مهم نیست، چون من الآن کوک رو دارم. و با تموم اون دوست‌ت ندارم گفتن‌هاش، می‌دونم که کنارمه. همین بسه! ممنون توی فصل اول از زنوگی‌مون، ما رو همراهی کردید!"

مین یونگی:
"می‌خواستم تکیه‌گاه باشم. من قوی نبودم؛ ولی تلاش می‌کردم! شاید کم بود. و در آخر باعث شدم کسی که دوست‌ش داشتم، درد بکشه! اون لحظه که تهیونگ رو لو دادم، اون موقع... واقعاً کار درستی به نظر می‌رسید. نمی.دونم... شاید اگه یه کم بیشتر بهش فکر می‌کردم، چشم‌م به روی واقعیت‌ها بیشتر باز می‌شد. و آخر سر هم، به خاطر همون تصمیم اشتباه همه.چیز رو از دست دادم و مجبور شدم به فاصله گرفتن! زندگیِ خیلی‌هاتون شبیه منه! فکر می‌کنید دارید راه راست رو می‌رید؛ ولی اون تهش بن‌بسته! و اگه فقط قبل از پا گذاشتن داخل‌ش، چشم باز می‌کردید و علامت بن‌بست رو می‌دید، شاید به سرنوشت من دچار نمی‌شدید. تهیونگ من رو نمی‌بخشه. کوک؟ نمی‌دونم... اون پسر به قدری درگیر هست که دیگه بهم فکر نکنه. فقط امیدوارم پایان‌ش خوب باشه... ."

پارک جیمین:
"قبول دارم کارای بدی انجام دادم. طرد کردن کوک... بچه بودم و خام... ولی کارهایی که توی بزرگسالی انجام دادم چی؟ اونا دست خودم بود. ذات آدما عوض نمی‌شه! اونا همونی می‌مونن که هستن و هر چیزی هم که اتفاق بیافته، تفاوتی ایجاد نمی‌کنه! انسان شدن‌م... قربانی شدن به دست تهیونگ... می‌شه گفت بدترین و بهترین اتفاق زندگی‌م بود، که هنوز باهاش کنار نیومدم. برخلاف تموم تلاش‌های یونگی، طول می‌کشه... و درد داره... ولی به آخرش امیدوارم!"

کیم سوک‌جین:
"شاید از نظر خیلی از ریدرها... من شخصیت بدی باشم... جینی که چشم‌بسته دنبال انتقام بود. و کارای نابخشودنی انجام داد. آره... من اینم! کورم! و کور می.مونم... نفرت عمیقم نسبت به کوک و تهیونگ هیچ‌وقت از بین نمی‌ره... مخصوصاً حالا که این بلا سرم اومده. اون دارویی که بهم تزریق شد. نفهمیدید چی شد، نه؟ یه کم بیشتر توی عمق‌ش برید، می‌فهمید. من... پشیمون نیستم! و می‌دونم بالاخره انتقام می‌گیرم. حتی اگه با این وضع‌م کار نشدنی‌ای به نظر برسه!"

شین:
"مرسی که وارد دنیای پر رمز و راز شخصیت‌ها شدید. من از تک‌تک‌تون ممنونم! بدون شما، که خوندین‌ش، رنگ پیدا نمی‌کرد. و بدون کاراکترهای عزیزم شکل و شمایل... خوش باشید! و شاید هم کمی منتظر فصل دو بمونید."

باز هم ازتون ممنونم که فیکشن رو خوندید.
پی‌دی‌افِ فول‌پارت این فیکشن، توی چنل دیلیِ تلگرام من به آیدیِ
T.me/SHinDust
با هشتگِ
#TTD
در دسترس هست. پی‌دی‌اف هم مثل واتپد ادیت خورده‌. از هر کجا راحت‌تر بودید، بخونید.

ربات قصه‌گوی شما، شین.

Toward The Dark || VKook || FullTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang