خلاصه:
کوک امگای خاصِ خاندان جئون، این راز که از ردهی امگاهاست رو از همه پنهون میکنه. چی میشه اگه کیمتهیونگ همون آلفای اصیلِ دانشکده، بویی از این ماجرا ببره و بخواد طی یک مسابقه و شرط گذاری روی جئون، رازِ بزرگ پسر رو بین همه لو بده؟
...
Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.
Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.
Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.
Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.
تقریبا نیم ساعت بود که از رسیدنش به کالج میگذشت و خوشحال از این بابت که خبری از کسی نبود که ازش متنفره. به سمت یکی از میز های سلف قدم برداشت و یسری از کتاب های موسیقی که دستش بود رو، روش گذاشت. روی صندلی نشست و تا وقتی که مینگیو از راه میرسید خودش رو با کتاب خوندن مشغول کرد، بدون اینکه هیچ حدسی از اتفاقات آینده داشته باشه.
"اوه پس اینجایی، سلامی دوباره جونگکوکا"
با شنیدن صدای دلگرم کنندهی گیو، گوشهی لبهاش بالا رفت و به صندلی رو به روش اشاره کرد. "سلام، همه چی رو به راهه؟"