نزدیک غروب بود و مثل چند روز اخیر، خسته و بیکار. به همین دلیل به سراغ آدام اومده بود و ازش خواست تا اجازه بده مثل سابق، دوربین ها رو بررسی کنه. آدام هم که کمی احساس سردرد و سرماخوردگی داشت، فورا قبول کرد تا زین کارش رو انجام بده و خودش استراحت کنه.
حالا چند دقیقهای میشد که مقابل مانیتور نشسته بود و درحالی که تک به تک تصاویر هر دوربین رو چک میکرد، از قهوهای که بن براش آماده کرده بود، مینوشید و تمام حواسش به مانیتور بود که دوربینی رو جا نندازه.
ب: زین؟
بدون اینکه نگاهش رو از مانیتور بگیره و فیلم درحال پخش رو متوقف کنه، جواب بن رو با «بله» داد و با دقت مشغول ادامهی کارش شد.
ب: آقای پین برگشته.
گردنش رو به سمت بن که توی چارچوب در اتاق ایستاده بود، چرخوند. بعد از نشون دادن لبخند کوچیکی بهش، دوباره نگاهش رو به مانیتور روبروش داد و با بیخیالی، باقی دوربین هایی که ندیده بود رو چک کرد.
ز: پنج دوربین دیگه مونده. بعد از اینکه چک کردم میرم.
شاید هرکسی جای اون بود، کارش رو ول میکرد و به استقبال دوست پسر تازه از سفر برگشتهش میرفت اما برای زین اهمیتی نداشت. بعد از یه هفته، به نبود لیام عادت کرده بود و چند دقیقه دیرتر دیدنش، چیزی رو عوض نمیکرد.
زمانی که از گوشهی چشمش، فاصله گرفتن بن از در و رفتنش رو دید، بدون عجله و با همون دقت و سرعت آهسته، به کارش ادامه داد و از قهوهی باقی مونده توی ماگش نوشید.
وقتی تمام دوربینها رو چک کرد، از پشت سیستم بلند شد. بعد از خارج شدن از اتاق و خداحافظی با بن که سرش توی گوشیش بود، خونه رو ترک کرد و با قدم برداشتن روی سنگ فرش، به در ورودی ساختمون اصلی رسید.
بدون در زدن و گرفتن اجازه، که اوایل این کار رو انجام میداد، دستگیرهی در رو چرخوند و وارد خونه شد. اینجا تبدیل به خونهی خودش شده بود و دلیلی نمیدید که فقط لیام رو صاحبش بدونه. با دیدن شالوت که توی آشپزخونه بود، بهش لبخندی زد و گردنش رو به دنبال لیام چرخوند.
اون رو روی مبل راحتی که همیشه مینشست، پیدا کرد. فقط یه شلوار اسپرت توی تنش بود و با اخم به گوشی توی دستش زل زده، بود. نیشخندی گوشهی لب زین نشست و با قدم های کوتاه و آروم بهش نزدیک شد. لیام که از صدای قدمهاش متوجه حضورش شده بود، سرش رو بالا گرفت و خیره به چهرهی زین، لبخندی زد و کمی روی مبل جابجا شد و به زین اشاره کرد که کنارش بشینه.
همین که زین کنارش نشست و گردنش به سمتش چرخید، پشت سرش رو گرفت و لبش رو به روی لب زین کوبید. طوری که انگار به بوسهی آروم اعتقادی نداشت، از همون اول تند و خشن بوسید و به لب هایی که یک هفته نچشیده بود، لیس های کوچیکی با نوک زبونش زد. بیش از حد تشنهی بوسیدن دوستپسرش بود!
YOU ARE READING
Deer In Cage
FanfictionZiam- Zayn top (Liam power bottom) «ز: یعنی بهم پول میدی که بکنمت؟! ل: وقتی وارد جزئیات میشی، پیشنهادم شرم آور به نظر میاد!» وضعیت: درحال آپ روز های آپ: شنبه، سهشنبه تاریخ شروع: ۱۴۰۳/۴/۲