سلاااااامممم ^^
~ جیل با یک داستان مولتی شات جدید برگشتههههه. ☺️~ یک مولتی شات که از کاورش معلومه چیه... هیهیهیهیهیهیهی.😈
کاور رو اینجا میذارم تا از ویو لذت ببرید. 🫥~ خب خب خب... درمورد داستان بخوام توضیح بدم میگم که:👀
~ آرت ورک رو که یادتون هست؟؟🫠
خب خوبه که یادتون
چون این فیک اصلا شبیه اون نیست🫡
ولیییی🤫
• دوباره رفتیم داخل زندگی خصوصی و ناموسی یک کاپل نه چندان نرمال 😁 و میخوایم از لحاظ فلسفی و روانشناسی این رابطهی نه چندان نرمال رو بخونیم و ببینیم اینا چشونه دیگه...😎~ واقعا شغلم رو نحوهی حرف زدنم تاثیر گذاشته (ریده توش) 🤧
بیشتر از این صحبت نمیکنم.~ فقط اینو بگم که من فقط با دو تا کاپل میخوام آپش کنم پس بین کاپلهای
( یونمین / سپ / ویکوک )اون دوتایی که بیشترین بازخورد رو بگیرن و ببینم که کامنت و سیو و لایک بیشتری دارن رو آپ میکنم. 🌭
(مثل دفعهی پیش که تو آرت ورک ورژن نامجین رو کامل پاک کردم.🤐)~ پس این ستاره رو بمالید و اگر میخواید ورژن ویکوک اش رو بخونید، از این بوک حمایت کنید. ✨🥰
مرسی فندوق کوچولوها. 🌰🍭
~ راستی میتونید از تو دیلی من خبر آپ و آهنگای این مولتی شات و همهچیز درمورد فیکهای دیگهم رو هم دنبال کنید. 👇🏻
https://t.me/thelastburninghill
بوس بای. 😘❤
YOU ARE READING
MisMatch! 🔞 (Vkook)
Fanfictionمردمکهای سیاهش با التماس دنبال نشانهای از پشیمونی یا ترس تو چشمهای تهیونگ گشت اما وقتی حس کرد به احساسش خیانت شده داد زد: «بگو که اشتباه شده. بهم بگو که آدم بدی نیستی!» «جونگکوک تو احمقی؟ چی باعث شده فکر کنی آدمایی که مثل بت میپرستیشون خیلی پاک...