part1

1.1K 138 1
                                    

پارک جیمین فنجون قهوه اش رو فوت میکرد در حالی که خیلی سرحال وخوشحال از اتاق استراحت خارج میشد به نشونه احرتام ، تعظمی میکرد . عینک بزرگ و گردی که به چشم داشت ،که بینیشش از همیشه کوچیکتر به نظر بیاد و به بخاری که
بخاطر قهوه گرم پشت شیشه هاش تشکیل شده بود ؛ با دقت نگاه میکرد و ریز ریز میخندید.
بالاخره پشت میزش نشست و ماگ قهوه اش رو روی اون گذاشت . بعد از اون نگاهش به ساعت دیواری خورد که نشون میداد رئیسش ، جئون جونگکوک ؛ آلفا و رئیس شرکت که درست راس ساعت 8 از آسانسور خارج میشد باتوجه به اینکه رئیسش حسابی به وقت شناسی مشهور بود .
امگای کوچیک تیکه ای از موهاش که جلوی پیشونیش افتاده بودن رو به عقب فرستاد و مشغول تنظیم کردن اتیکت اسمش روی لباس آبی نفتیش که نقطه های سفید داشت شد . اون میدونست که مرتب بودن و وقت شناسی از مهم ترین و با ارزش ترین ویژگی هایی بودن که جئون جانگکوک دربرابر هر کارمندش ، مورد بررسی قرار می داد.

به محض اینکه کامپیوترش روشن شد ، در های آسانسور باز شدن و جیمین
میتونست قسم بخوره که اون لحظه دقیقا مثل این بود که هوایی حاوی ترس خفیف ، فضای سالن رو در بر گرفت و اون همه سر و صدا در عرض چند
ثانیه از بین رفت . همه کارمندا آماده باش و در مودبانه ترین حالت ممکن خودشون قرار گرفتن .
حتی جیمین هم ایستاده بود . دستاشو قفل کرده جلوی بدنش آورده بود و منتظر نوبتش برای تعظیم به رئیس بود .
جئون جونگکوک خییل یهویی وارد دنیای جیمین شده بود . یکی از دستاشو توی جیب شلوارش بود در حالی که با اون یکی دستش ، کیف سامسونگ چرمِی مشکیش رو حمل میکرد . موهای مشکی و تیره اش خیلی تمیز و مرتب ژل زده شده بودن که ابهت رو میشد از خط فک زیبا ، استخوان هاش و چشمای تیره و نافذش ، بیشتر در معرض دید زدن باشه به شمار برد

کت ذغالی دیوِر سه تیکه اش ، نشون میداد در زمینه
مد حرفی برای گفتن داره و باعث شده بود که شونه های پهن و کمر باریکش به خوبی مشخص بشن .

جئون جواب چنتا از کارکناش رو با خم کردن سر ، داد و بعد از اون به مقصد دفترش از کنار جیمین رد شد .
البته که جیمین هم انتظار بیشتری نداشت اما با خودش فکر می کرد که حتما ارزش اینکه رئیسش فقط یه نگاه کوتاه بهش بندازه رو داره ، مخصوصا
حدود دو سال میشد که به عنوان منشیش ، باهاش کار میکرد . و باز هم اینکه دیشب در حال نابود کردن کمر منشیش اونم در حالی که مخصوصا دیک سخت و کلفتشو توی سوراخ جیمین پمپ می کرد بود .
نه اینکه جیمین ناراحت شده باشه نه ، اصلا در واقع جیمین خیلی خوشحال بود که این پیشنهاد که از جانب رئیسش حدوِد 3 ماه پیش ، داده شده بود ؛ هنوزم اثری روی رابطه کاریشون نگذاشته بود . فقط خدا میدونه ، آخرین چیزی که به جیمین میخوره اینه که همون امگای کلیشه ای باشه که دلشو به رئیس آلفاِی سرد و خشنش ، میبازه ؛ آلفایی که از یه طبقه
اجتماعی و قطعا بی شک بدون 4بار ازدواج کردن و 4 بار طالق گرفتن ، با امگایی که نصف خودش سن داره
، ازدواج نمیکنه .
نه؛ این اون چیزی نیست که جیمین میخواد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پایان پارت 1

𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎Where stories live. Discover now