part3

638 118 1
                                    

*جیمین بنظرت جئون چشه؟*
+هوم؟
جیمین دست از تایپ کردن برداشت و سرشو بلند کرد و با انگشت کوچولوش عینکشو عقب داد تا بتونه همکار مورد علاقه اش ، بتا جانگ هوسوک که همیشه بهش هوبی میگفت رو با اون لبخند انرژی زاش ببینه.
+منظورت چیه هیونگ؟
*واقعا نمیبینی چطور نیشش بازه ؟ اون لنتی عادت نداره حتی یه لبخند کوچولو بزنه مگر اینکه یه قرارداد عالی بسته باشه*
جیمین شونه هاشو بالا انداخت و سعی کرد دوباره سمت کامپیوترش برگرده به امید اینکه این واقعیت که امروز جونگکوک خیلی مشکوک بنظر میرسه ذهنشو از کار کردن منحرف نکنه . درست همین امروز صبح بود که جونگکوک جیمین رو با هول دادن دیک کلفتش توی سوراخ امگا بیدار کرده بود و جیمین هم ناله کرد و بخاطر اینکه کوک خواب نازنینش رو به هم زده
بود مشت های بی جونی به سینه عضله ای آلفا میزد .
*اون اخیرا خیلی سرحال بنظر میرسه ،همین الان توی دفترش دیدمش که داشت لبخند میزد*
+واقعا؟
جیمین همچنان مشغول تایپ کردن و کلیک کردن با موس کامپیوتر بود و نصفه به حرفای هوسوک گوش میکرد .
*اوهوم ؛ در واقع من و بقیه بچه ها حدس میزنیم جئون تازگیا یه نفرو پیدا کرده، اممم میفهمی که چی میگم! *
جیمین چند لحظه مکث کرد و سعی کرد لب هاشو به هم فشار بده تا جلوی لبخند زدنشو بگیره.
+واو
جیمین اینبار دست از تایپ کردن برداشت و سرشو بلند کرد تا دوباره به هوبی هیونگش نگاه کنه .
*اره سکس همچین بلایی سر آدم میاره .اندروفین باعث میشه خوشحالی توی کل بدنت پخش بشه حتی برای مغرورترین و سرد ترین آلفا ها هم همینه میدونی برای ما سواله که دیک جئون چقدر کلفت و چقدر بزرگ میتونه باشه . در واقع ما میدونیم اون توی دنیای بیزنس کلی قدرت داره اما همچنین میخواستیم بدونیم توی اتاق خواب هم به همین خوبی عمل میکنه؟*
هوبی یهو زد زیر خنده و جیمین خداروشکر میکرد که پشتش به سمت هیونگش بود چون میدونست که صورتش تا سرحد مرگ قرمز شده بود . جیمین
َ خبر داشت درست اون سلول به سلوِل بدن کوک رو دیده بود لمسش کرده بود ، مزه اش کرده بود ، لیسش زده بود و توی لیست غذاهای مورد علاقه جیمین جاجانگمیون رو که صاحب رتبه اول بود شکست داد و جاشو گرفت . جیمین میدونست کشیدن دستش روی پوست یه بدن عضله ای که با عرق پوشیده شده و برق میزنه چه حسی میتونه داشته باشه مخصوصا اینکه بدن سکسی جئون جونگ کوک باشه! اون میدونست که سایز عضو کوک چطور میتونست از شدت لذت بدنش رو به لرزه بندازه .
جیمین همین امروز صبح همه اینارو تجربه کرده بود.
*جیمین؟!*
-"اوه من متوجهش نشده بودم.
نمیتونست اون آتیش کوچولویی که داشت صورتشو از داخل و بیرون میسوزوند خاموش کنه .
*من حواسم بهش بود دقیقا بعد اینکه لی چانهی داوطلبانه واسش قهوه برد بیشتر لبخند میزد
حدس میزنیم بین اون دوتا یه خبرایی باشه.
هوسوک سمت جیمین برگشت و ابرو هاشو بالا انداخت .
*قهوه بعد از سکس میتونه ایده جالبی باشه اینطور نیست؟*
هوسوک دوباره خندید و اینبار به سمت دفتر خودش به راه افتاد . غافل از اینکه جیمین رو با یه حس بد که مثل خوره به جونش افتاده بود تنها گذاشت .
لی چانهی ؟ کارمند ارتباطی شرکت؟ یه امگا جدید
البته که جیمین میشناختش . اتفاقا فکر میکرد اون امگای زیباییه . با اون موهای نارنجی رنگ و چشمای درشت و لبخند براقش اون واقعا زیبا بنظر می رسید . مطمعن بود که امروز صبح اون رو در حالی که برای کوک قهوه و کلوچه میاورد دیده اما تمام این مدت فکر میکرد که جونگکوک خودش ازش خواسته ؟ این واقعا منطقی بنظر میرسید . ازاونجایی که خودش منشی شخصی کوکِ و قاعدتا منشی این کارو هم اون باید انجام میداد .
سرشو تکون داد و همه افکاری که راجب به لی چانهی توی مغزش  بودن رو عقب زد چون مشتری های جدید وارد سالن شده بودن . جیمین عقیده داشت که براش مهم نیست که رئیسش چه غلطی میکنه البته تا وقتی
که حقوقش ماه به ماه و منظم پرداخت بشه.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~پایان پارت۳

𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin