part2

705 120 2
                                    

صدای تلفن روی میزش بلند شد . جیمین نفس عمیقی کشید و خودشو روی صندلیش ، جابجا کرد . هفته اش تازه شروع شده بود ...
جیمین به سه تا بیزنسمن که پشت سر هم وارد سالن کنفرانس میشدن ،مودبانه تعظیم میکرد . و بعدش در رو بست و هرسه تاشون به ترتیب پشت سر هم
جای خودشون نشستند. بعد از اون از طریق یه ورودی دیگه ، اتاق شیشه ای رو ترک کرد تا قبل از شروع کنفرانس ، از یخچال بطری های آب سرد
بیاره . جیمین به سالن برگشت و بطری ها رو بین اونا تقسیم می کرد . اونا درحال خندیدن و خوش و بش کردن بودن.اونا ماهیی یک بار برای جلسه های مختلف به شرکت سر میزدن و جیمین هم تونسته بود به خوبی باهاشون ارتباط برقرار کنه...
جیمین در حال خندیدن به داستان جانگ وو سونگ (یکی از پیرمردا)ِکه درباره نوه اش بوده که در اتاق توسط جونگکوک ، باز شد . جیمین خیلی سریع خودشو جمع و جور کرد و از روی
اخمای جونگکوک و همچین لباش که خیلی خسته به هم فشارشون داده بود ،تونست حدس بزنه که رئیسش احتمالا توی موِد خوبی نیست اون خیلی عبوس و عصبانی بنظر میرسید اما در عین حال خودش رو به
خوبی کنترل می کرد ، درست مثله یه  بیزنسمن واقعی جیمین میدونست که اخلاق رئیسش چقد سریع میتونه عوض بشه ، اون خودشو بخاطر کار کردن
برای همچین مرد عالی ای که بویی از انسانیت نبرده بود سرزنش می کرد . در واقع خوشحال بود که جونگکوک یه خشصیت مزخرف داشت چون در غیر
این صورت اون عوضی با صورت و بدن خوشگلش ، به آلفای رویایی جیمین تبدیل می شد .
اما بعد از پارتی کریسمس که مال سه ماه پیش بود همه چیز عوض شد . درست بعد از اینکه دوتاشون تا ِخرخره نوشیده بودن و توی آسانسور خراب هتل ، گیر افتاده بودن . اونقدر گیج بودن که بعد از اینکه آسانسور به طبقه پایین رفت اما درهاش باز نشد ؛ تازه متوجه شدن که توی چه مخمصه ای افتادن .
و دقیقا همونطور که انتظار داشتین ، گوشی هاشون هم از کار افتاده بود .
پس اونا سعی کردن در دور ترین فاصله ممکن از هم قرار بگیرن و تنها چیزی بینشونو پر کرده بود سکوت به مهراه تَنش بین اون دوتا بودکه فضای داخل آسانسور رو پر کرده بود و بعدش ، جیمین دقیقا نمیدونست کدومشون زودتر دست به کار شد یا
اینکه دقیقا چه اتفاقی افتاد ، تنها چیزی که بیاد میاورد این بود که بین بازو های کوک قرار گرفته بود و لب هاشون به طرز وحشیانه ای روی هم لیز
میخورد . دستهاشون مدام بین دکمه ها و یقه ی لباس همدیگه در گردش بود
و راحیه ی قوی و زننده ای از اسلیک* و پریکام فضای بینشون رو پر کرده بود .
اونا واقعا توی حسی که اون لحظه داشتن ، غرق شده بودن و جونگکوک از خداش بود که باسن تپل جیمین رو همونجا بفاک بده اما باز شدن ناگهانی
درهای آسانسور ، مانع از ادامه ی کارشون شد. هرچند که اون دوتا اونقدر برای ادامه دادنش مشتاق بودن که جیمین به رئیسش اجازه داد تا اونو به
سمت بنز نقره ایش ببره به سمت پنت هوس اش حرکت کردن و کل آخر هفته رو مشغول بفاک دادِن مهدیگه شدن.
کار بعدی که شروع شد هم آلفا و هم امگا به همون چیزی که قبل هفته بودن ، برگشتن . یه رابطه ی کاری معمولی طوری که انگار از اولشم هیچ اتفاق غیر عادی ای بینشون نیفتاده بود . درست همونطور که جیمین انتظارشو داشت.
اما درست به محض اینکه آخر هفته ی بعدش تا دیر وقت توی شرکت کار میکردن طوری که بجز خودشون کس دیگه ای پیششون نبود اون تنش وباره برگشت و جیمین بازهم خودشو توی پنت هوس جونگکوک در حالی که روی تختش دراز کشیده بود و پاهاش رو برای کوک باز کرده بود ، پیدا کرد .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~پایان پارت2

𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin