11.nerve-racking guest

128 17 84
                                    

پسر آخرین بسته های خرید رو روی آسفالت مقابل صندوق گذاشت. کمر صاف کرد و مشغول ماساژ دادن به بازو هاش شد:

-اینم از آخریش. حالا حتما خودت باید براش می‌پختی؟ شاید اصلا واسه شام نموند.

هوا دیگه تاریک شده بود، تهیونگ یادش بود وقتی که به داخل فروشگاه میرفتن هوا هنوز روشن بود. چرا باید اینهمه مدت برای خرید خوراکی هایی صرف میشد که قرار بود اِکس عوضیش کوفت کنه؟

تعداد دفعاتی که غر زده بود از شمار دست خودش هم در رفته بود اما جئون جونگ کوک با یه آرامش افلاطونی بازم صبور بودنش رو به رخش کشید. خم شد یکی از بسته های خرید رو برداشت و تو صندوق گذاشت:

●اگه میخواستم غذای بیرونی باشه به رستوران دعوتش میکردم. بعدشم باید احتمالات رو درنظر گرفت اگه موند چی؟

تا پشت لب هاش اومد که بگه؛" یونگی از جمع های غریبه خوشش نمیاد که شام هم بمونه."
اما لحظه ی اخر لب هاش رو بست و از یه سوتی دیگه جلوگیری کرد.
چهره ش کاملا آروم بود برخلاف پسر نه از خستگی بعد یه روز کاری طولانی مینالید و نه مثل تهیونگ از اومدن یه مهمون اعصاب خوردکن عصبی بود. و این آرامش مرد، تهیونگ رو کفری میکرد. خستگیِ شب گذشته هنوز تو تنش بود که صبح با دیدن اکس یه سال قبلش که باعث و بانی آوارگی الانشه، به یک روز کاملا به یادماندنی تبدیل شد. و وقتی فهمید قراره بازم اون رو ببینه تمام روز استرس داشت. دست به سینه شد و طلبکار گفت:

-یا هم میتونستی اصلا دعوتش نکنی.

جونگ کوک حین کارش، نگاهش بالا اورد به قیافه ی تخس و اخموی پسر خندید. اینکه با یه غریبه ای که نمیشناسه لج کرده از نظرش بامزه بود:

●اینجور که مشخصه تو اصلا مهمون نواز نیستی.

-مهمون باید آشنام باشه نه این غریبه.

●خب منم دعوتش کردم که باهاش آشنا بشیم. یه چیزایی راجبش هست که باید بفهمم.

پسر که دید جونگ کوک داره به سختی چند تا بسته رو بلند میکنه تا زودتر کارشون تموم شه، خم شد که دوباره بهش کمک کنه. درسته این خوراکی های خوشمزه قرار بود برای یه عوضی پخته شن، اما به هرحال اون باید به ادمی مثل جونگ کوک کمک میکرد. مرد بسته رو از دستش گرفت با لبخند برای قدردانی سر تکون داد:

-چه چیزایی؟

تهیونگ خم شد تا بسته ی سبزیجات رو برداره. جونگ کوک کمر صاف کرد، به روبرو نگاه کرد وبازدمش رو با صدا بیرون فرستاد:

●احتمالا نمیدونی ولی، مین یونگی تنها رقیبِ جدیِ من تو انتخابِ دستیار رئیس جمهوره، من باید بیشتر بشناسمش. مثلا بفهمم چرا یه مدت خارج بوده یا چرا الان برگشته شاید چیزی به دست آوردم.

بسته از دست تهیونگ پائین افتاد، به جونگ کوک نگاه میکرد و ماتش برده بود:

●تو حالت خوبه؟

Im a guardian for my bodyguard |kookvWhere stories live. Discover now