part26

588 28 8
                                    

-رئیس این خبر سر تیتر مجلات شرکتی شده...

تهیونگ عکس رو باز کرد...با دیدن عکس هایی خودش و جونگکوک ابرو هاش به پایین خم شدن...شروع کرد به خوندن متن عکس ها

"آیا کیم تهیونگ رئیس کل شرکت ساختمانی تهمیونگ با دستیار شخصی خود جئون جونگکوک قرار میگذارد؟"

این چه کوفتی بود؟این عکسا از کجا اومدن؟یونگی کنار تهیونگ نشسته بود پس تصمیم گرفت بهش گوشی رو نشون بده با دستش رو شونه ی یونگی زد ، یونگی اومد غر بزنه که دید تهیونگ دستش رو جلوی لبش گرفته که ساکت باشه.
یونگی گوشی رو از دستش گرفت و شروع کرد به خوندن خبر ها.هرچقدر که بیشتر خبر ها رو میخوند ابرو هاش بیشتر خم میشدن،بعد از تموم شدن عکس ها و متن ها به تهیونگ نگاه کرد...همینطور داشتن به هم نگاه میکردن.
جیمین سرش رو برگردوند و دید که تهیونگ و یونگی حواسشون به فیلم نیست...ناراحت گفت:

-شما دوتا چرا نگاه نمیکنید؟

جونگکوک با شنیدن حرف جیمین برگشت و اون هم به یونگی و تهیونگ نگاه کرد.
در حال حاضر دو جفت چشم متعجب داشتن به اونا نگاه میکردن.

-خوب...از طرف شرکت یه مشکلی پیش اومده...ما میریم اتاق کارم حلش کنیم تا برگردیم شما فیلم رو نگاه کنید

-خیل خوب بریم دیگه ته

تهیونگ و یونگی از جاشون بلند شدن و به سمت اتاق کار تهیونگ که آخر راهروی طوسی رنگ بود رفتن.
تهیونگ در ذغالی رنگ رو باز کرد و هردو وارد اتاقی که تهونگ با چیدمانش کاملا  فضا رو کلاسیک کرده بود شدن.
چیدمان اون اتاق با  کل خونه متفاوت بود...انگار فقط اونجا بود که تهیونگ حس آرامش میگرفت چون تک تک کار هاش رو...حتی رنگ دیوارش رو هم خودش انجام داده بود...دستی روی ویالن قهوه ای رنگش که گوشه ای از  اتاق بود کشید و با قدم ای آروم پشت میزش نشست....

-تهیونگ این شایعه از کجا اومد دیگه؟دومین باره ولی ایندفعه تقریبا کل کشور میدونن باید یه کاری کنیم...میخوای...میخوای یه نشست خبر ی برگذار کنم؟

-نه یونگ از همه ی اینا مهمتر اینه این عکسا از کجا اومدن؟همشون تو فضا های شخصی گرفته شدن...توی اتاق خونت اصلا دوربین وجود نداره اون عکس چشوری گرفته شده؟باید به فلیکس بگم بفهمه کار کیه...

-ولی تهیونگ کار های شرکت مهم تره باید یه نشست برگزار کنیم اگر نمایند ها و هیئت بفهمن بدون اینکه بهشون خبر بدی وارد رابطه شدی اوضای شرکت بهم میریزه اون وقت...اون وقت باید برگردی پیش پدرت تهیونگ..

-تهیونگ سرش رو به صندلیش تکیه داد و کمی چشم هاش رو بست...

-فردا صبح زود میریم شرکت ولی جیمین و جونگوک نباید بیان.

-چجوری میخوای صبح زود بیدار شی ساعت سه ی صبحه پسر

-بیدار میشم یونگ بیدار میشم...

black candle🕯🖤Where stories live. Discover now