Angel🤎🎻

46 8 0
                                    

دستانش را ماهرانه روی کلاویه های پیانو قرار داد.
نفس های عمیق پی در پی می کشید و غرق صدای دلنشین پیانوی چوبی رنگش می‌شد.
صدای پیانو به بیرون عمارت می‌پیچید و همه ی کارکنان عمارت را به شگفت می آورد.
درست است!
او زیباترین و کوچک ترین پسر خاندان پارک بود که موسیقی می نواخت و با صدای بهشتی اش همه را غرق لذت میکرد.
اسم او همانند زیبایی های چهره ی ظریف و شکننده اش بود.
جیمین!
اسرار شگفت انگیزی که توی موسیقی هایش وجود داشت که همه را به وجد می آورد.
صدای دلنشینش همانند نوازش های نرم روحشان بود.
با دستانش موسیقی می‌نواخت و با لب هایش او را همراهی میکرد.
پسری که پشت در بود چشم هایش را بست و به صدای بهشتی معشوقه ی فرشته نمایش گوش می‌داد.
هیچوقت آن روز را فراموش نخواهد کرد.
روزی که برای جشن عروسی خواهرش آن فرشته زیباروی آمده بود و موسیقی می‌نواخت و با صدای بهشتی اش همه را متحیر میکرد.
آخ که چقدر آن روز برای کیم تهیونگ
پسری سرد و خشن که همه ی کارکنان از او میترسیدند،دلنشین بود!
هیچوقت یادش نمی‌رود که دستای نرم ظریفش را توی دستانش گرفته بود و به چشمای کشیده و گربه مانندش خیره شده بود.
وقتی که با لبخند به او نگاه می‌کرد و لبخنداش تیر های عاشقی به سمت قلبش سوق می‌داد.
از آن روز شده بود همه چیز کیم تهیونگ سرد و خشن.
شاید بپرسید الان چگونه توی عمارت پارک هستش؟!
می‌توانم بگویم ولی شاید تعجب آور باشد
اما آن پسرک فرشته نما هم تسخیر چشمای کهربایی تهیونگ شده بود.
هر دو با سختی های بسیار توانسته بودند عشق همدیگر را جاودانه نگه دارند و والدینشان را راضی کنند و الان
معشوقه ی همدیگر بودند.
با قطع شدن صدای موسیقی چشمانش را باز کرد و وارد اتاق شد.
"_بازم مثل همیشه عالی بودی فرشته ی من"
"_اوه تهیونگا"
جیمین متعجب شده بود.
لبخندی زد و نزدیکش شد.
یکی از دستانش را روی شانه اش و دیگری را روی بازو اش قرار داد.
"_این زیبایی بیش از غیر قانونیه"
لپ هایش مانند سیب بهاری شد.
"_اوه خجالتم نده!"
بوسه ای روی گونه ی سرخ رنگش قرار داد.
"_زیبای من!"
و صورتش را غرق بوسه کرد.
جیمین با بوسه های عاشقانه اش غرق شد.
صورتش را بالا اورد و روی پیشانی اش را عمیق بوسید.
"_نمیتوانم از بوسیدنت دست بکشم"
"_من از بوسه هایت لذت میبرم!"
جیمین با لطافت لب زد.
دستش را زیر چونه جیمین برد و سرش را بالا اورد.
"_چطور میتونی انقدر شیرین باشی؟"
"_تو هم چطور میتوانی انقدر لذت بخش باشی؟"
جیمین متقابلا پرسید.
"_هی قبول نیست!"
جیمین لبخند فرشته گونه ای زد که چشمش به لبای البالویی رنگ معشوقه لذت بخشش افتاد.
لرزی را توی قلبش حس کرد.
تهیونگ با نگاه جیمین با صدای بمش لب زد.
"_اجازه دارم لبای این فرشته شیطون را ببوسم؟؟"
جیمین آب دهانش را قورت داد که سیبک گلوش تکون خورد و این از چشمان حریص تهیونگ دور نماند.
"_اره"
با صدای اروم لب زد.
تهیونگ لبخندی زد و لب هایش را روی لب های پفکی و شیرین معشوقه اش قرار داد.
"The end"
🤎🎻🤎🎻🤎🎻🤎🎻🤎🎻🤎🎻🤎🎻🤎
عذر من را بپذیرید برای تاخیرم
چطور بود؟
امیدوارم لذت برده باشید
نظرتون چیه اگه یک وانشات اسمات هم داشته باشیم؟😈
ووت فراموش نشه قندک های من💞✨️
نظرتون برای من خیلی مهم و ارزشمنده💜

Vimin book🤍✨️Where stories live. Discover now