I

175 40 50
                                    

یک‌شنبه، ساعت 17:15 دقیقه‌ی غروب.
اُکتبر؛ پاییزِ 2023. [چند ماه قبل.]
سئول، کره‌جنوبی.

نگاهی به مغازه‌ای که دقیقه‌ای پیش پارتنرش واردش شده بود تا یک کاپ مدیوم آیس‌آمریکانوی آماده بخره برای بهتر شدن وضعیت و هوشیاریش انداخت و دقیقه‌ی بعد، همونطور که همراه با ریتمِ نسبتاً تند آهنگی که داخل فضای ماشین پخش میشد تکون‌های ریز و دشتی به بدنش میداد، با نیشخندی از سر مستی کمی به پایین خم شد و با باز کردن داشبرد بسته‌ی چرمیِ رول‌های یونگ‌سه رو بیرون آورد و با کشویی باز کردنش، یک رول سفید رنگ که مطمئناً دست‌ساز بود رو بیرون کشید و بین لب‌های براق و سرخ رنگش گذاشت.

سرش سبک بود؛ لحظه‌ای تصویرهای عجیبی جلوی چشم‌هاش میومد و لحظه‌ی بعد محو میشدن و همین باعث شد تا چند بار پلک‌هاش رو روی هم فشار بده و تندتند پلک بزنه تا دیدش درست بشه ولی انگار چندان فایده‌ای نداشت؛ پس بیخیال شد و تنها با گرفتن زیپوی نقره‌ای رنگش فیلتر سیگارش رو آتش زد و لحظه‌ی بعد، ازش کام نسبتاً سبکی گرفت که باعث شد شعله‌ی ظریف رول سرخ‌تر و درخشان‌تر قبل بشه، پس رول رو بین انگشت‌های اشاره و میانیش گرفت و از بین لب‌هاش بیرون کشید.

حتی یادش نمی‌اومد که تو اون پارتیِ فاکی، دراگ زده یا نه که اینطور بهم ریخته !

بازدمش رو بیرون فرستاد و با لش کردن روی پشتیِ صندلیش، آه غلیطی بین لب‌هاش بیرون اومد و همزمان دوده‌ی سیگار رو از بین لب‌هاش به بیرون فوت کرد.

- عاا-اح ...فوق‌العاده‌ست ...

با چشم‌های بسته و نیشخندی از سر خوشیِ کاذبی که الکل باعثش بود، زیر لب با ناله‌ای سر خوشی زمزمه کرد و با دوباره نزدیک کردن سیگار دست‌ساز به لب‌هاش، کام دیگه‌ای گرفت ولی این‌بار از قبل عمیق‌تر؛ نفس کوتاه ولی باصدایی کشید و بعد از باز کردن چشم‌هاش، نگاهش رو سمت پنجره‌ی ماشین برد که با دیدن دوست‌پسرش که به سمت ماشین میاد، لبخند گشادی زد و دوده‌ی داخل دهنش رو به بیرون فوت کرد که تصویر پسر بزرگ‌تر پشت اون مه خاکستری رنگ لحظه‌ای محو شد.

- جو یونگ‌سه ...

زیر لب زمزمه‌وار اسم پسر بزرگ‌تر رو تلفظ کرد و پوزخند کم‌رنگی زد؛ اون مرد از بهترین طعمه‌هایی بود که گیر آورده بود و حتی اون پسر یک‌جور برگ برنده میدید و کیف‌پولی که انگار نامحدوده ! همین افکار باعث شد لبخند گشادش بیشتر از قبل بشه و چشم‌هاش بیشتر از برق بزنه؛ اون مثل شکارچی‌ای شده بود که شکار بزرگی کرده !

رول رو دوباره به لب‌های هوس‌انگیز و سرخش نزدیک کرد و کام دیگه‌ای از سیگارِ بین انگشت‌های گرم و کشیده‌ش گرفت؛ اما با صدای باز شدن در سمت راننده، اخم ریزی از گیجی بین ابروهاش به‌وجود اومد و سرش رو به طرف صدا برگردوند که با دیدن یونگ‌سه نیشخند سرخوشی به‌سرعت جای اخمش رو گرفت و اجازه داد تا موقع حرف زدن دوده‌ی سیگارش نامنظم از بین لب‌هاش فرار کنه.

PUPPETRY ⁞ VKOOKDove le storie prendono vita. Scoprilo ora