با دیدن جیمین اخم کوچکی کرد و پرسید:
+جیمین؟! چیزی شده؟!
جیمین هم سرش را به عنوان نه تکان داد ولی بعد با دلتنگی و مگرانی نگاهش را روی اجزای صورت و بدن مرد میچرخاند.
-هیونگ...حالت خوبه؟! چیزیت که نشده؟! زخمی نشدی؟!
یونگی که نگرانی پسر را دید ، با دو دستش صورت پسر کوچکتر را قاب گرفت و صورتش را به صورت او نزدیک کرد.
+جیمینا...من حالم خوبه ، باشه؟! چیزی نیست آروم باش.
جیمین متعجب به هیونگش نگاه کرد.
-پس...پس چیشد هیونگ؟! با پدر...
یونگی با تاکید گفت:
+اون پدر من نیست!!
جیمین که متوجه تحکم صدای او شد ، گفت:
-ببخشید...با اون مرد چیکار کردی؟!
یونگی خستهتر از اونی بود که بخواد تمام اتفاقات رو برای او توضیح بده برای همین هم فقط گفت:
+باهاش کاری نکردم...
و بعد به سمت اتاقش رفت.
جیمین همونجور وسط راهرو ایستاده بود ، از بیتوجهی و سرد بودن مرد ، بغضش گرفت.
به سمت اتاقش رفت و بعد از وارد شدن و بستن در ، تکیهاش را به در داد و از آن سر خورد و روی زمین نشست و پاهایش را در آغوش کشید.
کمی که گذشت ، متوجه خیس شدن گونههایش شد و همین باعث شد گریهٔ بیصدایی که میکرد ، تبدیل به هق هق کردن شود و برای همین هم بلند شد و به سمت حمام رفت.
برای اینکه صدایش به بیرون نرود ، شیرآب را باز کرد و زیر دوش قرار گرفت.
با برخورد آب ولرم اما روبه سرد ، بدنش لرزید.
صدای هق هقهایش را رها کرد و تکیهاش را به دیوار سرد حمام داد و روی زمین نشست.
اشکهایش در بین قطرات آب و صدای گریهاش بین صدای برخورد آب به کف سرد حمام ، گم شده بودند.
حدود نیم ساعتی گذشته بود و بلاخره از جایش بلند شد و لباسهایش را از تنش بیرون کشید.
آب گرم را باز کرد و بعد از دوش کوتاهی بیرون آمد.
بعد از چند دقیقه در حالی که پیراهن حریر سفید رنگی را به همراه شلوارک کوتاه مشکی پوشیده بود روی تخت دراز کشید.
چشمهایش پف کرده بود و از سر گریههای بیصدایش ، گلویش میسوخت.
قلبش را به مرد باخته بود و تمام افکارش او بود.
چرخید و روی شکمش خوابید ، سرش را درون بالشت فرو برد و هق بیصدایی زد.
چند لحظه بعد با فکری که از ذهنش خطور کرد ، از جایش بلند شد و از اتاق بیرون رفت.
YOU ARE READING
My Man
Mystery / Thriller(فصل اول پایان یافته) با دیدن مکی که جیمین به لبهای خودش زده بود ، اخم کوچکی کرد و نگاهش را به چشمهای زیبای پسر داد. +این لبها مال منن...جیمینا...تو اجازه نداری اونارو مزه کنی. -چ-چی؟! +میگم که من فقط اجازه دارم مزهٔ لباتو بچشم و اونارو بمکم. (ف...