*دکتر کیم ، مریض پارک جیمین به هوش اومدن گفته بودید خبرتون کنم.
یونگی با شنیدن این حرف از پرستار ، با تمام سرعتی که از خودش سراغ داشت ، از اتاق خارج شد و به سمت اتاق جیمین رفت.
پسرش را دید که حالا کمی چشمانش را باز کرده بود و آرام نفس میکشید.
چقدر دلش توی این سه روز برای پسرش تنگ شده بود.
(سه روز بیهوش بودن)
جین به کنارش آمد و با کارتش بر روی سنسور کشید و وارد اتاق شد.
یونگی هنوز جلوی شیشهٔ اتاق ایستاده بود و دلواپس همانطور به او نگاه میکرد که با اشارهٔ جین ، برعکس چند لحظه قبل خیلی آرام به داخل رفت.
قدمهایش سست شده بود و بغض گلویش را گرفته بود...اشکی روی گونهاش چکید که با دستش آن را پاک کرد.
به کنار جیمین رسید ، قلبش با دیدن دستگاههای متصل به پسرش ، درد میگرفت.
جین با دیدن او ، اخمی کرد و گفت:
~بهتره خودت رو خالی کنی تا به اون قلب بیصاحبت فشار نیاد و دوباره چیزیت بشه.
این حرف را در اصل کنار گوش او غرید و جیمین نشنید.
#چند_دقیقه_قبل
با حس درد درون سینهاش ، چشمانش را باز کرد که نور کور کنندهٔ اتاق باعث شد تا سریعا چشمانش را ببندد.
صداهای عجیبی به گوشش میرسید ، مثل صدای دستگاه؟! یا صدای ضربان؟!
چشمهایش را این بار به آرامی باز کرد که سایهای را پشت در دید ، فکر کرد شاید آن شخص میخواهد به داخل بیاید اما با رفتن او ، و آمدن شخص دیگری کمی گیج شد.
در باز شد و پرستاری را دید که با دیدنش ، مثل جنزدهها از اتاق رفت.
بعد از چند دقیقه در به شدت باز شد و...
مردش را دید که با دیدن او ، شوکه شده...همچنین نگاهش به وضعیت و لباسهای او افتاد و کمی نگران شد.
دستش را به سمت ماسک اکسیژنش برد و آن را کمی پایین کشید ، یونگی به او نزدیکتر شد و حالا جیمین از اون شوکهتر نمیشد.
چرا که چشمان یونگی قرمز شده بود.
-یون...
یونگی با شنیدن صدای لرزان و ضعیف پسرش ، بغض کرده جلو رفت و بدون اهمیت دادن به همهٔ افراد پشت سرش ، سرش را پایین برد و بوسهای کوچک و ملایم روی لبهای پسر گذاشت.
البته که نامجون و جین و جونگکوک متعجب شدند ولی تهیونگ و هوسوک...میدانستند.
از اینکه آن دو پسر به یکدیگر علاقه دارند خبر داشتند ولی باز هم میدانستند که نمیتوانند به یکدیگر اعتراف کنند.
YOU ARE READING
My Man
Mystery / Thriller(فصل اول پایان یافته) با دیدن مکی که جیمین به لبهای خودش زده بود ، اخم کوچکی کرد و نگاهش را به چشمهای زیبای پسر داد. +این لبها مال منن...جیمینا...تو اجازه نداری اونارو مزه کنی. -چ-چی؟! +میگم که من فقط اجازه دارم مزهٔ لباتو بچشم و اونارو بمکم. (ف...