part _1💠

903 92 13
                                    

29 years ago:

چشم هاش از سوزش اشک به خارش افتاده بود روتختی رو بین انگشت هاش می فشرد هوای سرد اتاق مانع آتیش وجودش نمیشد. صدای هق هق های بی جونش به سختی شنیده می‌شد.

با به صدا در اومدن در و باز شدنش به سرعت تن بی جونش رو بالا کشید و لبه تخت نشست.
امپراطور دیدن ملکه اش در اون حالت به سمتش قدم برداشت و شونه های ظریفش رو میون دستای مردونه اش گرفت .

با چشمانی غمگین نگاهش رو در صورت ماهش چرخوند.
" چرا با خودت این کار رو می کنی ماه من ؟"

انگار که وجود ملکه تشنه ی صدای جفتش بود. شونه هاش لرزید و با صدای بلند  گریه کرد. در اون لحظه تنها چیزی که می تونست آرومش کنه آغوش جفتش بود.

که انگار الفاش اینو خوب میدونست چون امگای ظریف رو در آغوشش جای داد و دستاش رو دور تنش پیچید. بوسه های نرمش روی موهای بلند امگا نشست.
"هیشش اروم باش زندگیم مطمئنم از پسش برمیایم"
امگا چشم هاش رو به الفاش  دوخت.
'چجوری؟آخه چجور میشه ؟ بعد این همه سال هنوز نتونستم انجامش بدم این کار وظیفه ی هر امگاییه اما من نتونستم از پسش بر بیام اصلا من چرا هنوز زندم من....'

هنوز جمله اش کامل نشده بود که لب آلفا به روی لبه های ترک خورد اش نشست.

با جدا شد لب هاشون الفا خیر به چشم های جفتش لب زد.

"تو تمام لحظه هایی که کنارت بودم به نبودنت فکر نکردم و نخواهم کرد. حتی اگه تا آخر عمرم فرزندی نداشته باشم حاضر نیستم یک لحظه هم ازت دور باشم "

امپراطور در همه حالتی و هر زمانی هیچ وقت حمایتش رو از ملکه اش دریغ نمی کرد.  در این سال هایی که کنار هم بودن. هیچ وقت نا باروری ملکه رو قبول نکرد. اون همیشه باور داشت که هنوز زمانش نرسیده تا صاحب فرزندی باشند .

امگا تحت تاثیر این رایحه آرام بخش جفتش چشم هاش کم کم گرم شد و با فرو رفتنش در جای گرمی به دنیای خواب رفت .

الفا رد اشکای روی گونه های امگاش رو نوازش کرد. خم شد و بوسه آرومی رو چشم هاش گذاشت.

درد قلبش هر لحظه بیشتر میشد بغض انکار نشدنی گلوش رو گرفته بود.

نمی دونست تو زندگی قبلیش چه گناه بزرگی مرتکب شده. که الان داره چنان ظالمانه تاوانش رو پس میده.

دیدن گریه های وقت و بی وقت ماه زیباش درد قلبش رو صد برار می کرد. وقتی که با چشمای خیسش بهش نگاه می کرد حاضر بود کل جهان رو با خاک یکسان کنه تا اون رو در این حالت نبینه.

نفس عمیقی کشیده از رو تخت بلند شد و پتو رو گردن امگا بالا کشید.

تازه متوجه سردی هوای اتاق شد. امگاش مطمئننا تو این هوا سرد مریض میشد.

𝐥𝐚𝐧𝐝 𝐨𝐟 𝐬𝐤𝐲 |vkookmin Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon