در چند روز گذشته گرگ شبح به صورت ناگهانی با خبر شد که قبیله های حکومتی برای مراسم شکار باستانی به شهر شیه خواهند اومد.
این خبر به تنهایی شوک بزرگی بود اما با خبر اینکه قبیله امپراطوری هم قصد اومدن به شهر شیه رو دارند شوک بزرگتری بود .
بعد از آخرین دیدارش با امپراطور فکر می کرد هرگز همدیگه رو ملاقات نخواهند کرد.
و از طرف دیگه بسیار از این خبر خوشنود بود چون زمان جشن تولد جیمین تمامی قبایل حضور داشتن و با تایین هویت جیمین برای اون ها شناخته شده می شد .درقصر برفی هیاهوی زیادی بر پا بود. هر خدمه ای مشغول انجام کاری بود . لونای سفید با نظارت بر کار های تشریفاتی و برنامه ریزی اونا اوضاع رو تخت کنترل خودش گرفته بود.
یکی از سرباز های برج مراقبت نفس نفس زنان به سمت لونا و گرگ شبح دوید با نزدیک شدن به اون ها تعظيم کرد.
' امپراطور به همراه خانواده اشون از دروازه شهر عبور کردن و در حال حاضر به سمت قصر برفی حرکت می کنند . '
گرگ شبح با شنیدن این خبر به رو به همه افراد با صدای بلند فرمان داد.
'' همگی کار هاتون رو سریع انجام بدین و تا چند دقیقه دیگه کنار دروازه قصر برای خوش آمد گویی حاضر بشید. ''
در سوی دیگر قصر برفی امگای شیطون و کنجکاو به صورت شیطنت آمیزی به جواهراتی که اپاش از دستش پنهان کرده بود چشم دوخت.
اما بین اون ها چشم هاش روی تاج کریستالی قفل شد و لبخند از و کم کم لبخند از روی لب هاش کنار رفت.
اون رو از جعبه بیرون آورد و با هیرت به اون خیره شد.تاج با کریستال های سفید و طلایی نقش و نگار هایی معنا دار تزئین شده بود.
با دست های ظریفش طرح های روی تاج رو لمس کرد. این طرح های براش ناشناخته و به همون اندازه آشنا بود. انگار اشکال رو تاج راز بزرگی رو درون خودشون نگه داشته بودند.
زمزمه های آرومی در ذهنش به گوش رسید اما فرصتی برای دقت به اون ها نداشت چون در با شتاب باز شد و یولی ندیمه شخصیش بدون اجازه و هول شده وارد اتاق شد.
از شوک و ترس بالا پرید و نگاهش رو به چهره هیجانزده ندیمه دوخت.
' شاهزاده ! امپراطور وخانواده سلطنتی توی قصر هستن !! '
جیمین تاج کریستالی رو کنار گذاشت و نفس عمیقی کشید .
- برای گفتن این خبر انقدر هیجان زده شدی که درو بدون اجازه باز کردی ؟ -
یولی با چشم ها شرمگین نگاهش رو به زمین دوخت در رو به آرومی بست و رو به شاهزاده ایستاد.
' ببخشید سرورم اخه اولین باره از نزدیک ملاقاتشون کردم واقعا شگفت انگیز بودن . امپراطور با ظاهر بسیار جذاب کنار ملکه اشون خیلی بهم میومدن ولی چیزی که خیلی جذاب تر هست وجود شاهزاده هاست اونا واقعا جذابن اونا.....'
YOU ARE READING
𝐥𝐚𝐧𝐝 𝐨𝐟 𝐬𝐤𝐲 |vkookmin
Fanfiction-'𝐥𝐚𝐧𝐝 𝐨𝐟 𝐬𝐤𝐲'- جیمین الهه خورشید امگای پسری از جنس پاکی و نور در دنیای رنگارنگ خودش زندگی می کنه که به ناگاه وارد سرزمینی سیاه و سپید میشه سرزمینی به سیاهی شب های بدون ماه و به سپیدی برف زمستان ... Gang: اسمات، امگاورس،فانتزی ،هیجان انگیز...