پارت ششم

293 52 8
                                    

صدای موزیک بلند بود و صدای خنده ها توی اون موزیک گم میشد.

جیمین رو به روی ماه ایستاده بود و با چشم های درخشانش ماه رو رصد میکرد.. ماه نمادی از روشنایی و زیبایی بود که در دل تاریکی نور های روشنش رو پخش میکرد و با غرور نظاره گر افرادی بود که با پرتوهای درخشانش زمین تاریک رو مثل روزی روشن میدیدند

با شنیدن صدای خسته و کمی شرمنده فردی دست از نگاه کردن به ماه برداشت و به تهیونگی خیره شد که با شلوار پارچه ای مشکی و تیشرت مشکی زیادی جذاب بود

_ناراحتی؟

_به خودم اجازه نمیدم از افرادی که براشون مهم نیستم ناراحت بشم.. این خوردم میکنه و غرورم رو میشکنه

تهیونگ قدمی به جلو برداشت و دست هاشو دور کمر باریک جیمین حلقه کرد و سرشو روی شونه های پسر ریز جسه گذاشت

_تو برام مهمی جیمین.. بر خلاف تمام اتفاق های زندگیم تو واقعی هستی و قابل لمس

_ همه چیز برام گنگه.. من حس های جدیدی دارم.. و این برام ناخوشاینده

تهیونگ نیشخندی از حرف پسر زد و با چشم های خمارش آسمون رو نگاه کرد و کنار گوش پسر حساس زمزمه کرد.

_من میتونم تورو به یه شهاب سنگ تشبیه کنم... روشن.. زیبا.. خیره کننده ولی دور و غیر قابل لمس... از نزدیک سوزان و از دور متحیر کننده

حرف هایی که میزدن بی ربط بود.. ولی پر از احساس و قشنگی بود.. هردو میدونستن با کلمه هایی که هیچ ربطی بهم ندارن چطور همدیگه رو شیفته هم کنن

جیمین آروم توی بغل تهیونگ چرخید و با خجالت از پایین به چشم های خیره شد... تفاوت قدشون کاملا قابل رویت بود.. حداقل بیست سانت یا حتی بیشتر تفاوت قد داشتن

_چرا بهم نگفتی برادر داری یا حتی بدتر از اون.. تو قبلا دوست پسر داشتی؟

تهیونگ با خشم نگاهشو بالا آورد و به آسمون تیره خیره شد.. برادر بزرگش همیشه براش دردسر درست میکرد... نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط باشه و این خشم یهویی رو سرکوب کنه.

حس فردی رو داشت که در اعماق دریا در حال دست و پا زدنه و با لنگری به اسم جئون جونگکوک در حال پایین رفتنه... کینه هایی که تو دل جونگکوک بود انقدر زیاد بود که به برادری که قرن ها پیش براش عزیز ترین بود آسیب بزنه..

افکار سیاهش رو کنار زد و نگاهشو از اسمون گرفت و به چشم های شفاف پسر کوچکتر داد

_من با برادرم زیاد در ارتباط نیستم و احتمالا فراموش کردم.. و درمورد دوست پسر باید بگم که... اون برای خیلی وقت پیشه.. و اون برای من دیگه مرده

جیمین نگاه ریز شدشو با حرص از تهیونگ گرفت و به پشت تهیونگ داد

_دلم میخواد خفه ات کنم

𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭 𝐨𝐟 𝐯𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞𝐬Where stories live. Discover now