پارت ۱۲(end)

379 72 71
                                    

سلام بچه ها متاسفم بابت تاخیر واسه لبخند:)
امروز سد اند رو میذارم و اگر درخواستا برای هپی اند زیاد باشه هپی اند رو میذارم(خودم سد اند رو بیشتر پیشنهاد میکنم با عقب بیشتر جور درمیاد)
من هنوز بغضیم و جدی گریه کردم😐🤣خود آزاری دارم
_________________________________________
با درد زیادی که نمیدونستم دقیقا از کجا بدنم بود از خواب بیدار شدم و ناله‌ای کردم
+هق خیلی درد داره
با صدای شکمم که داشت دعوا میکرد خودم رو به سمت یخچال کشوندم و غذایی که آقای خوشمزه داده بود رو درآوردم و بهش نگاه کردم
روش شبیه جنگل شده بود سبز و سفید با ذوق لبخندی زدم چقدر قشنگ شده بودن غذاها، یعنی اشکال نداره جنگل رو بخورم؟ حیوانات توش گناه ندارن؟(بچه‌ها کپک زده غذا:))
بعد از کلی فکر کردن بلاخره شکمم پیروز شد و شروع کردم به خوردن غذا ولی یکم..یکم بدمزه بود

وقتی غذا تموم شد خودم رو به طرف تشک اوما کشوندم و روش نشستم و دستم رو روی سینم گذاشتم همونجا که اوما گفت اونجاست(قلبش)
+ا...اوما؟ هیونگ امروز به جیمینی میگفت باید بمیره چون...چون جیمینی رو دوست نداره و من خیلی ناراحت شدم و گریه کردم، جیمینی پسر خوبیه چرا هیونگ دوستش نداره؟ مگه جیمینی کار بدی کرده؟
با سروصدای دلم و دردی که توش پیچید ناله‌ای کردم
اما صدای زنگ آشنا باعث شد نگاهم رو بچرخونم
+این..این گوشیه هیونگه؟
به طرف گوشیش رفتم بعدسرم رو روی خانم نارنگی گذاشتم و آقای خرس رو کنارم گذاشتم
درد زیادی داشتم و خیلی ترسیده بودم و حتی قرصایی که اوما بهم میداد هم خیلی وقت بود نخورده بودم، جیمینی داشت میمیرد؟
با تردید گوشی هیونگ رو باز کردم و دوباره اون تصویر آشنا رو به سمت بالا کشیدم و خودم رو دیدم
+ه..هین جیمینی چرا صورتت خونی شده؟
با دریافت نکردن جوابی لبم رو آویزون کردم و به اعدادی که داشت نشون میداد نگاه کردم
+اوه داره فیلم میگیره
موهامو مرتب کردم و سعی کردم با آستین لباسم خونارو پاک کنم هرچند خشک شده بود
+ب..بخشید هیونگ جیمینی خیلی بهم ریختست امیدوارم حالت ازش بهم نخوره
چشمام داشت سنگین میشد
+جیمینی درد داره هیونگ، نیاز داره بیای بغلش کنی و...و(با خجالت ادامه دادم)ببوسیش ی...یوقت فکر بد نکنیا جیمینی فقط دوستت داره ولی..
آروم و ترسیده شروع کردم به گریه کردن
+هیونگ جیمین ترسیده اون داره میمیره، اون خوشحاله که داره میره پیش آپا و اوما و میره توی خونه‌ی پر از کیک برنجی و موچی و چیزای خوشمزه ولی اگر تو تنها بشی چی؟ اگر تو غذا نداشته باشی چی؟ اگر جیمینی بره خوشبگذرونه توی دنیای زیرزمینی و تو اینجا اذیت شی چی؟ ا...اگر دیگه جیمین نتونه بغلت کنه؟
لبخندی زدم و گفتم
+ولی هیونگ هروقت عصبانی نبودی نقاشیامو بزن یه دیوار، من خیلی خوشحال میشم وقتی ببینم اونارو زدی به دیوار

+هی...هیونگ؟ جیمین همیشه اینجاست
و همونجایی که اوما نشون داده بود رو نشون دادم(قلبش)
+هروقت بخوای جیمینی میاد و بغلت میکنه، قول میده
چشمام داشت بسته میشد و سعی کردم نخوابم
+ه...هیونگ موچی‌ای که هیونگِ شماره دو داده رو گذاشتم روی میز و کلی بهش نگاه کردم و حتی بوش کردم اما نخوردمش چون تو گفتی نخورم اما...اما وقتی هم رفتم توی اون دنیا نمیخورم تا تو بیای و بهم اجازه بدی که بخورم، میدونی که جیمینی نمیخواد هیونگ ناراحت باشه
+د...دوستت دارم هیونگ
و لبخندی زدم و گوشی رو بغل کردم و زمزمه کردم
+پرند...ه‌ی سی..اه توی شب ب...بالاش شکست و..ولی نموند ع..قب توی ز‌...ندگی ا..اینه همون...همون لحظ..ه که من..تظرش بودی

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 09 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 smile(ویمین)Where stories live. Discover now