جونگکوک عاشق مهمونی تولدش بود که پدرش تو باغ دلبازی براش میگرفت
ولی مطمئنن لذت بردن از جشن تولد درحالی ویبراتور لعنتی تو سوراخش میلرزیدبه دکتر کیم نگاه کرد که گوشه داره با پدر جونگکوک درباره بیماراش حرف میزنه
البته آقای جئون حرف میزد و تهیونگ گوش نمیدادبا پوزخند نگاهش به پسری بود که سعی کرده بود با کرم پودر سرخی صورتش رو بخاطر هیجانی که در پایین تنش داشت اتفاق میوفتاد رو از بین ببره
دست جونگکوک جلوی صورتش بود و میتونست عرق سرد رو روی پیشونیش ببینهفاک چقدر زیبا بود، چقدر جونگکوک بهش نزدیک بود و چقدر ازش دور بود
پسری که خواسته تهیونگ رو بدون هیچ چون و چرایی قبول کرداوایل ویبراتور لرزشی نداشت ولی ناگهانی شیطنت تهیونگ گل میکرد و دستش رو داخل جیبش میبرد و درجش رو زیاد میکرد و وقتی مطمئن پسر میخواد بیاد درجه اش رو صفر میکرد
در یک کلمه تولد بیست و پنج سالی پسر تبدیل به جهنم شده بود
با قاشق محکم به لیوان شرابش زد و گفت
:«نظرتون جیه پسر متولد کمی برامون سخنرانی کنه»
همه جونگکوک رو تشویق کردن و پسر بالایی سکویی رفت
لبخند بی جونی زدو تا خواست صحبت کنه تهیونگ ویبراتور رو تا آخرین درجه زیاد کرد
YOU ARE READING
little secret
Fantasyجونگکوک بحاطر دندون درد میره پیش دوست باباش که دندو پزشکه ولی تهیونگ متوجه راز کوچولویی میشه