🖋 از یک شبگرد
■
■
■~•°•My dark hero•°•~
~•پارت دوم•~
~•°•پروانهای در حصار عنکبوت•°•~
■
■
■"چه توله سگ زشتی!"
لیام نوجوان رو به پسری که اشک توی چشم هاش جمع بود گفت. پسرک از جاش بلند شد و با اخم و همون چشم های قرمز شده رو به روش ایستاد، هیکل ظریف، قد کوتاهتر و چشم های گریونش ضعفشو مقابل لیام بیش از بیش نشون میداد...
یه پسر هیکلی رو با کلی تتو و موهای کوتاه میدید که شرارت و قلدری از قیافه و لحنش معلوم بود.
ز: با کی بودی؟
ل: مگه زشتر از تو هم اینجا هست؟
ز: از اینجا گمشو عوضی
لیام با نیشخندی موزیانه گفت: چیشد؟ توله سگ عصبانی شد؟
زین جلوتر رفت و با اخم لیام رو هل داد اما اون پسر یه قدم هم عقب نرفت، عوضش چنان زین رو هل داد که پسر دو قدم عقبتر زمین افتاد و با عصبانیت نگاهش کرد.
لیام با لبخندی بدجنس جلو رفت و گفت: همین؟ شوخی میکنی؟ پسر یاسر مالیک بزرگ، همینقدر بارشه؟
پسر با عصبانیت و اشکهایی که هنوز توی چشمش بودن بلند شد، آرنجش زخمی بود و دیدن لبخند آزاردهنده و حرفهای بدجنسانهی اون پسر غریبه حالش رو بدتر کرد: تو چه خری هستی؟ توی خونهی من چه غلطی میکنی؟
YOU ARE READING
My dark hero /Oneshot/ [Z.M]
Fanfictionziam 1shot / mafia gender افراد مافیای مخوف جنوب، لیام پین، بیشتر از یکسال در تعقیب اون بودن؛ ناشناسی که توی تک تک معاملههای اخیر اون باند پنهانی حضور داشت و بعد از هر معامله خیلی حرفهای مثل یه سایه توی تاریکی شب محو میشد! قسمت عجیب داستان این بود...