part =10

2.5K 203 31
                                    

پارت 10

دو روز از اون جریان ها گذشته بود

تهیونگ و جیمین تو این دو روز راجب همه چیز حرف زده بودن.. به خصوص اون بوسه بین جیمین و یونگی و البته موضوع مادربزرگ و تهیونگ

جیمین تو این دو روز خیلی کم یونگی رو دیده بود و اینکه یونگی داشت ازش فرار میکرد خیلی واضح بود...

در واقع میشه گفت کلا یونگی رو ندیده بود به جز سر میز که اونم به خاطر دستور آدوناس همه مجبور بودن سر میز باشن وگرنه جیمین میدونست اگه یونگی مجبور نبود حتی سر میز نمیومد

خیلی بابت این موضوع ناراحت بود... کسی که اول بوسیده بود یونگی بود و چی باعـث شده بود یونگی بخواد ازش فرار کنه؟؟

داشت بابت تمام اتفاقات تو پاتوق جدیدشون فکر میکرد... در واقع پاتوق جدیدشون همون حیاط پشتی عمارت بود.. جایی دنج و پر آرامش

چند دیقه بعد حضور تهیونگ رو پشتش احساس کرد و بدون اینکه برگرده با صدای خسته ای گفت

~ خوبی؟؟

تهیونگ که خسته تر از اون بود رفت کنارش نشست و سرشو روی شونه ی جیمین گذاشت و با صدایی که میشد غم رو توش پیدا کرد گفت

_ نه

~ چیشده ته ته کوچولو

_ جونگکوک رو دیدم

~ خب؟

_ فقط با یه حوله دور پایین تنش

~ و؟

_ اون هرزه ی عوضی.. لارا.. اونم توی اتاق بود معلوم بود داشتن سکس میکرد و آقا دوش بعد از سکسشو میگیره

جیمین که میخواست جو رو عوض کنه چون به وضوح داشت شکستن دوستش جلو چشم هاشو میدید با شوخ طبعی گفت

~ اوه پس ته ته کوچولون ناراحته چون جونگکوک به جای لارا نیومده تورو به فاک بده

_ معلومه که نه احمق من فقط ناراحتم چون اون لارا رو دوس داره

# البته که دوسش نداره

صدای مادربزرگ از پشت سرشون توجه هردوشون رو جلب کرد...

تهیونگ برای احترام گذاشتن بلند شد که مادربزرگ سریع مانعش شد

# بشین عزیزم نیازی نیس با مادربزرگت انقدر رسمی باشی

_ خوش اومدی مادر بزرگ

~ خوش اومدین مامان بزرگ

# ممنونم عزیزای من

مادربزرگ نگاهی به تهیونگ که پکر یه جا نشسته کرد و پرسید

# چقدر دوسش داری تهیونگ؟؟

تهیونگ که فهمیده بود منظور مادربزرگ چیه با صدایی ک غم چشانی اصلیش بود گفت

_ کلمات مقابلش بی ارزشه مادربزرگ.. چرا نمیتونم عمق دوس داشتنمو تو هیچ جمله ای بیان کنم؟؟ چرا کلمات نمیتونن عشقمو وصف کنن؟؟  ولی میدونی مامان بزرگ دوس داشتن من تو هیچ جمله ای نمیگنجه... خنده هام، گریه هام، درد هام،  خوشی هام، لب هام، قلبم... همه و همه متعلق به جونگکوکه... بدون اون من یه کالبد خالیم مامان بزرگ

"Bullet"Where stories live. Discover now