part eight

1.1K 150 112
                                    


Niall's POV :


نمی تونم باور کنم که اون اینکار رو بامن کرد.چطور تونست این کار رو بکنه ؟چطور تونست از من فاصله بگیر و منو از زندگی اش جوری بیرون کنه که انگار من هیچی ام  . اون بهم قول داد ، قول داد که هیچی اهمیت نداره اون همیشه کناره من خواهد بود ، اما دروغ گفت ، اون ازم فاصله گرفت وقتی که بیشتر از هرموقع بهش احتیاج داشتم . میدونم که عصبانیه ولی مجبور نبود اینکار رو بکنه . اون می تونست بگه که احتیاج داره یه مدت اطراف من نباشه . میتونستم اینو درک کنم . اما منو برایهمیشه رها کرد . من فقط متوجه نمی شم .من بدون توقف بهش زنگ زدم ، ولی همه اش ی چیز نصیبم میشد ، پیغامگیر. من امروز توی مدرسه می بینمش ، اون نمیتونه بهم بی محلی کنه ، منظورم اینه که دوستای من دوستای اون هم هستن ، پس اون نمیتونه ازم فاصله بگیر . میتونه؟ من تاحالا اینقدر از رفتن به مدرسه وحشت نداشتم . من نمی دونم چه اتفاقی قراره بیافته ، از ندونستن متنفرم.

« نایل ! نایل ! نایل چرا جواب تماس هام رو ندادی ؟» چر بیان کرد درحالی که از ماشینم پایین می اومدم .

« متاسفم ، من اوووم ، سرم شلوغ بود » من زیر لب گفتم و چر دستش رو دور بازوی من حلقه کرد.

«‌ چی شده ؟ » اون پرسید.

« اهمیت نداره » من جواب دادم.

« اوه اهمیت داره ، یه چیزی اتفاق افتاد و تو نیاز داری که به من بگی اون چیه » چر بیان کرد من اه کشید .

« چه خبر شده ؟ » صدای لویی گوش هام رو پر کرد . دیدم که بهمون نزدیک شد .

« نایل یه مشکل داره » چر جواب داد .

« درمورد زینه ، اینطور نیست ؟» لو پرسید ، من مستقیم بهش نگاه کردم .

« تو چیزی میدونی که من ندونم ؟» چر پرسید ‌.

« شب پیش زین بهم زنگ زد ، گفت که ذهنش پر از افکار گهیه ، و اینکه نمی دونه که باید چی کار کنه , منم راجب تو میدونستم پس بهش گفتم مرد باشه و حلش کنه » لویی بهمون اطلاع داد ، من خندیدم ( دیوونه شد :/ )

«اون حلش کرد » من زیر لب گفتم و چر و لویی گیج بنظر می اومدن .« اون خونه ام اومد و شروع کرد به سوال پرسیدن و جوری وانمود کرد که انگار من همه اینکارا رو با هدف انجام دادم ، من شکستم چون نتونستم ثابت کنم ، زین منو بغل کرد و منو نزدیک خودنش نگه داشت . برای چند لحظه حس کردم که اون میتونه منو اونجوری که دوستش دارم دوست داشته باشه » من توضیح دادم « اما نتونست ، اون هیچوقت نمی تونه ، اون نمی تونه با گی بودن من کنار بیاد . اون ازم فاصله گرفت و گفت که برای هر دوتامون بهتره که فاصله ام از همدیگ رو حفظ کنیم» با خفگی گفتم . چر سریع دستش رو دورم انداخت و لویس به ارومی پشتم رو نوازش کرد .

Last First Kiss ~ ZiallWhere stories live. Discover now