part twenty-four

855 110 50
                                    


Zayn's POV:

من زمان زیادی رو توی ترس گذروندم . نگران اینکه مردم چی قراره فکر کنن . می ترسیدم از اینکه قلبم چی حس میکنه .سعی میکردم نادیده بگیرمش ، سعی میکردم  بهش بگم متفاوت حس کنه ولی نمیشد . مهم نبود چقدر تلاش کنم هیچ چیز تغییر نمیکرد.من نایل رو می خواستم و هیچ چیزی نبود که انجام بدم تا قلبم تمومش کنه .من هیچ وقت به نایل اینو نگفتم . ولی قدرتش منو متحیر کرد .اون اوقات سختی رو برای بیرون اومدن گذروند ، بیشتر به خاطر من ، ولی اون سرشو بالا گرفت و از هیچ چیزی فرار نکرد. اون محکم ایستاد وقتی که مردم تهدیدش میکردن .اون اجازه نمی داد کسی شرمندش کنه به خاطر چیزی که هست. من تحسینش میکردم. من همیشه نایل رو دوست داشتم شاید نه مثل الان ، ولی همیشه دوستش داشتم وچیزی جز خوشبختی براش نمی خواستم . وقتی که بزرگ میشدیم من همیشه بهش میگفتم کسی که قلب اونو بدست بیاره خوش لنس ترین ادم روی زمینه ، اون موقع فکرشو نمیکردم که قراره خودم اون ادم باشم . راه زیادی در پیشه . یه راه پر از خم و پیچ ، ولی میگن عشق واقعی از پسش بر می یاد حتی تو سخت ترین شرایط . ادعا نمی کنم که این حرف راسته ولی نایل و من از پس این بر اومدیم و هر روز قوی تر می شیم ، این یه معنی داره ، مگه نه؟ حداقل من اینطوری می بینم.

"در موردش مطمئنی؟" نایل پرسید وقتی داخل مدرسه می شدیم  ، من به ارومی سرمو تکون دادم. امروز اخرین امتحان مونه و همه اینجا هستن . بهترین زمان برای همه تا بفهمن منو نایل باهمیم.
(یکی زینو از برق بکشه :|)

"اوهوم ، بعد امروز مجبور نیستیم دیگه هیچ کدوم از این ادما رو ببینیم پس فرار کرد بسه "من جواب دادم . نایل دستمو گرفت و به ارومی فشار داد "تا وقتی که تو کنارم باشی می دونم که میتونم انجامش بدم" نایل دستمو نوازش می کرد وقتی که  من صحبت میکردم.

"همیشه کنارت بودم و همیشه کنارت می مونم " اون گفت ، به گرمی بهش لبخند زدم ، راست میگفت اون همیشه کنارم بوده.

"می دونم ، زود باش نمی خوام دیر کنیم"من گفتم قبل از اینکه کمربندمو باز کنم ، نایل هم همین کار رو کرد و بعدش هر دو از ماشین پیاده شدیم. در رو پشت سرمون بستیم . در حالی که به سمت سالن امتحان می رفتیم دستمو دور نایل حلقه کردم . پوزخندی زد قبل اینکه دستش رو با خوشحالی دور کمرم بندازه. از جلوی چندتا دانش اموز رد شدیم و اونا با تعجب نگاهمون کردن. همه میدونن که منو نایل همیشه صمیمی بودیم ، ولی الان همه متوجه شدهبودنیه چیزی فرق داره . نگاهم یه بچه ها افتاد، چر ودمی همون نگاه رو داشتن ، نگاه 'جریان چیه '

امتحان زود تموم شد ، انگار یه ساعت و نیم مثل برق گذشت . همون طور که انتظار میرفت صدای خوشحال بچه ها که بالاخره تموم شد رو می تونستی بشن.ی . من به دیوار تکیه دادم و منتظر بیرون اومدن نایل شدم  وقتی بیرون اومد دستامو بازکردم و اون یکراست تو اغوشم اومد ، یه بوسه روی پیشونی اش گذاشتم.

Last First Kiss ~ ZiallWhere stories live. Discover now