زیم مین سه

823 112 27
                                    

لیم چشمکی به زین زد

"شرط میبندم تا این هفتصد صفحه رو بخونم بتونی شلوارتو بپوشی!"

لیم با پوزخند گفت و سعی کرد حرص زین رو دربیاره

"تو همیشه همینو میگی...همیشه ی همیشه! همیشه هم میبازی"

زین مثل پسربچه های تخس گفت و لیم خندید. لیم خودشو رو کاناپه پرت کرد و کتش رو رو پاهاش گذاشت

"من تا صد میشمارم...یک..."

"اه فاک، فااااکککک"

زین غرغر کرد و به اتاقشون رفت تا برای پیک نیک ساحلیشون آماده شه. اون فوری لباساشو پوشید و ساکش رو جمع کرد، لباسای لیم رو که خود لیم گذاشته بود کنار تو ساک گذاشت و از اتاق بیرون اومد

"87...88..."

"اومدم"

زین گفت و لیم چشماشو باز کرد. اون خندید

"وسایلای منم برداشتی؟"

"برداشتم"

لیم فوری یه بوسه روی گونه ی زین کاشت و زین خندید. اونا از خونه خارج شدن...

آفتاب صبح تابستونی به مخشون میزد و اونا رو دیوونه تر از اونی که بودن میکرد. لیم ماشینو از پارکینگ درآورد و بعد سوار شدن زین، اونا به سمت محل مقرر رفتن. بعد کمی رانندگی، اونا رسیدن به جایی که دیشب لیم و هری کلی درباره ش بحث کرده بودن و آخر کار لویی گفته بود اونا که نمیخوان پیک نیکشون اونجا باشه، اونا فقط میخوان باهم به ساحل برسن تا بین اون همه آدم دیگه مجبور نشن دنبال هم بگردن

لیم کنار ماشین لویی و هری ایستاد. هری پشت فرمون بود و لویی داشت یه چیزی به ابل میداد

"هی لاو بیییییییییرررررررررددددددددززززززززز سری دوم"

نایل از ماشین بغلی داد زد و چون نه لیم و نه زین اونو میدیدن، هر دو از جاشون پریدن. لیم دستشو رو قلبش گذاشت و زین نچ نچی کرد

"ترسیدین؟"

نایل پرسید و دوباره قهقهه زد...هری به سمت پسرا برگشت

"هی گایز!"

اون گفت و جوابش رو از پسرا گرفت. قرار بود لوک، کلوم و اشتون جلوتر منتظر باشن. پس اونا به سمت جلو روندن و بعد ده دقیقه ماشین کلوم رو دیدن

کلوم پشت فرمون بود و لوک کنارش نشسته بود. یه نفر دیگه کنار اشتون بود که پشت نشسته بودن

"مااااااایییییییککککککککک!"

زین صدا کرد و مایکل به سمتش برگشت

"اوه زین!"

اون دوست صمیمیش رو دید. لیم اخم کرد

"هی پسر اون دیگه کیه؟"

keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓Where stories live. Discover now